بیانات سال 95


که بتواند محاسبه کند آن را پیش خدای متعال و امیدی به آن داشته باشد، خب چه بهتر؛ امّا اگر چنانچه در این طومار طولانی، کاری که بتوان از آن در مقابل خدای متعال دفاع کرد -[ چون ] انسان را محاسبه میکنند دیگر - نداشته باشیم، زندگی خواهد شد خسارت؛ همان « ﴿اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ » اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِح ٰ ت  ؛( ۲ ) ایمان و عمل صالح؛ اگر این عمل صالح و این ایمان در این مجموعه‌ای که از عمر ما گذشته است وجود داشته باشد، خب بله، خسارت نیست؛ به همان اندازه سود هست؛ [ امّا ] اگر خدای نکرده نباشد یا انسان وقتی محاسبه میکند، ببیند میتوان در آن خدشه کرد و مناقشه کرد، آن‌وقت کار انسان خیلی مشکل است؛ خیلی.

در دعای شریف ابی‌حمزه، حضرت [ سجّاد ( ع )] عرض میکند به خدای متعال: ﴿اَللّهُمَّ ارحَمنی اِذَا انقَطَعَت حُجَّتی وَ کَلَّ عَن جَوابِکَ لِسانی وَ طاشَ عِندَ سُؤالِکَ اِیّایَ لُبّی  ؛( ۳ ) آن‌وقتی که تو از من سؤال میکنی، من جوابی ندارم به تو بدهم - تفحّص میکنند از اعمال انسان؛ انسان باید بتواند جواب بدهد دیگر - کَلَّ عَن جَوابِکَ لِسانی، زبانم بند می‌آید، نمیتوانم جواب بدهم، وَ انقَطَعَت حُجَّتی، و استدلال من تمام میشود - انسان یک استدلالهایی پیش خودش دارد دیگر: « این کار را برای این کردم، برای آن کردم »؛ بعد [ وقتی‌ ] هر یک از اینها را جواب میدهند، آدم دستش خالی میشود از استدلال - وَ طاشَ عِندَ سُؤالِکَ اِیّایَ لُبّی، و مغز من، دل من، روح من در مقابل این سؤالهای پیاپی که از من خواهد شد، حیران و سرگردان میمانَد؛ این‌جوری میشود. بنده این را خودم تجربه کرده‌ام، این تجربه‌ی بنده است، حالا نمیخواستم [ بگویم‌ ]؛ دیگر حالا الان به ذهنم آمد، به زبانم آمد، عرض میکنم. در سال ۶۰ که آن حادثه‌ی کذایی برای بنده اتّفاق افتاد در مسجد ابوذر، خب بیهوش شدم. بعد من را بلند کرده بودند

«2»