را با آهنگ و الحان قرآنی میخواندند؛ نمیگذاشتند با الحان کابارهای و نمیدانم موسیقیهای مبتذل مخلوط بشود. امروز بعضیها این ملاحظات را ندارند؛ آدم میبیند در آنها. این زیباییها باید ما را به قرآن نزدیک بکند؛ باید اُنس ما را با قرآن زیاد کند. یکی از کارهایی که خیلی خوب است در کشور انجام بگیرد - البتّه کموبیش هست، قبل از انقلاب هم به یک شکلی بود؛ بعد از انقلاب البتّه بهتر است و به یک شکل بهتری وجود دارد لکن باید رواج پیدا کند - این است که ما جلسهی تلاوت قرآن داشته باشیم. قبل از انقلاب خب جلسهی دوره و قرآن داشتیم؛ بنده خودم آن وقتها چندین جلسهی اینجوری تشکیل میدادم و حضور پیدا میکردم و دیده بودم و شرکت کرده بودم؛ آن منظور نیست؛ آن جلسات برای تعلیم قرآن بود؛ یکی یکی میخواندند، تعلیم پیدا میکردند. منظور از جلسهی تلاوت قرآن این است که جلسهای تشکیل بشود، افراد حاضر بشوند، قاری قرآن بنشیند آنجا یک ساعت - کمتر یا بیشتر - قرآن بخواند؛ مستمعین [ هم ] فقط برای شنیدن قرآن بیایند آنجا بنشینند؛ بیایند بنشینند و قرآن را بشنوند. این خیلی مؤثّر است. این از خواندنِ خود انسان هم در مواردی تأثیرش بیشتر است. بعضی هستند که معانی قرآن را میفهمند، معانی این کلمات را میفهمند. ما البتّه - غیرعربها - این بداقبالی را داریم که زبانمان زبان قرآن نیست؛ عربها زبانشان زبان قرآن است؛ وقتی که قاری روی یک جملهای تأکید میکند و آن را تکرار میکند و دو بار سه بار پنج بار میگوید، آنها همه متوجّهند که او چه دارد میگوید. اگر بخواهیم یک تشبیه ناقصی بکنیم، فرض بفرمایید مثل این جملاتی که از گلستان سعدی مثلاً در ذهن همهی ماها هست؛ مثلا فرض کنید « آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است » را وقتی بگویند، همه میفهمند، گوش میکنند. جملات قرآنی که هزاران برابر حکمتش بیشتر است