﴿اِلَیهِ الاَوهام ﴾ ؛( ۵ ) وقتی کارها گره میخورَد، وقتی به حسب ظاهر بنبست به وجود میآید، گاهی خدای متعال از یک گوشهی این بنبست یک راهی باز میکند که - لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام - هرگز وَهم بشر و اندیشهی انسانی به آن نرسیده بود؛ چنین چیزی وجود دارد. یک نمونهاش جنگ تحمیلی است. جنگ تحمیلی درحالی آغاز شد که ما از لحاظ امکانات، از لحاظ عدد نیرو، از لحاظ سازماندهی و تشکیلات، بسیار بسیار با آن مهاجم - رژیم بعثی صدّام - فاصله داشتیم؛ او آماده بود، تجهیزاتش مرتّب بود، سازماندهیاش محکم بود، لشکرهایش معلوم بودند، نیروی هوایی و نیروی زمینیاش هر دو آماده بودند، پدافندش، پشتیبانیهایش، مهندسیاش، [ قسمتهای ] گوناگون و همه چیزش آماده بود، [ ولی ] ما در همهی این مسائل مشکل داشتیم؛ هم در تجهیزات مشکل داشتیم، هم در نیروی انسانی مشکل داشتیم، هم در مهندسی مشکل داشتیم، هم در پشتیبانی مشکل داشتیم، هم در ابزار و تشکیلات مشکل داشتیم. من یک وقتی در همین جلسهی نوزدهم بهمن گفتم ( ۶ ) که آن روز، فرمانده نیروی هوایی ما فهرست هواپیماهای قابل استفاده را آورد به من داد، گفت حدّاکثر طیّ هفده هجده روز، کلّیّهی پرندههای ما پروازشان قطع خواهد شد و تمام خواهد شد، چون قطعه میخواهند؛ آخرینش سی۱۳۰ بود. همان روزهای اوّل، دوّم، سوّم، باید اف۵ و اف۴ و اف۱۴ و مانند اینها یواش یواش از رده خارج میشدند، مثلاً آنچه تا پانزده روز یا بیست روز باقی میماند، هواپیمای سی۱۳۰ بود - اینها هواپیمای ترابری بود - که ما مثلاً یک تعدادی از اینها داشتیم. آن روز اینجور تصوّر میکردیم؛ امّا « فتَحَ باباً »، نیروی هوایی ما تا آخر جنگ فعّال