داشتیم، حملات ناموفّقی داشتیم. فرض کنید در حملهی رمضان - مِنبابِ مثال - یا کربلای چهار، حملهی ناموفّق [ داشتیم ]؛ حملات موفّق هم داشتیم، فرض کنید که در والفجر هشت، جوانهای ما رفتند آن طرف اروندرود؛ امّا همان حملات موفّق [ هم ] حملاتی بود که با صدها مشکل همراه بود. انسانها همه یکجور نیستند، دشواریهای فراوان بود؛ بعضیها از بین راه برمیگشتند، بعضیها پشیمان میشدند، بعضیها جلو نمیرفتند، بعضیها بیش از آنچه به فکر انجام وظیفه باشند، به فکر این بودند که دربارهی ما چه میگویند، اینجوری هم داشتیم؛ اینها را هم بگوییم، اشکالی ندارد. در بین [ بیان ] همهی این مجموعه است که آن تلألؤهای فوقالعاده خودش: آن انسانهای ناب، آن شهدای عزیز، عالیقدر، خودشان را، ارزششان را، والاییشان را نشان میدهند. بنابراین هیچ لزومی ندارد مبالغه کنیم، اغراق کنیم یا جوری حرف بزنیم که گویی آنها یک انسانهای دیگری بودند؛ نخیر، از همین جنس ماها بودند، منتها بهتر از ما راه را شناختند، بهتر از ما زندگی را فهمیدند، اقبال بیشتری داشتند، توسّل بیشتری داشتند، خدای متعال هم به آنها توجّه بیشتری کرد و آنها را از سرچشمهی لطف و فضل خودش سیراب کرد. هرکدام از این پنج استان خوزستان و ایلام و کرمانشاه و کردستان و آذربایجان غربی - این نوار مرزی غرب کشور - یک مسئلهای دارد، یک ارزشی دارد، یک جایگاهی دارد؛ مردم آنجا مورد توجّه قرار بگیرند، مورد محبّت قرار بگیرند؛ همهی اینها پشتیبانی کردند. در همهی این بخشها که شما ملاحظه میکنید، اگر پشتیبانیهای مردم نبود، کار پیش نمیرفت؛