آن « فَخالَطَنی ما لَیسَ لَک »، یک انگیزه و نیّت غیرخدایی وارد شد؛ خیلی از کارهای ما اینجوری است. بنده خودم را عرض میکنم. آنجایی که انسان امکان دارد اخلاص بورزد غنیمت است؛ یکی از آنجاها معلّمی است. میتوانید بااخلاص کار کنید؛ و اگر بااخلاص کار کردید، کارتان برکت پیدا خواهد کرد. نمونهی روشن و حیّوحاضر آن شهید مطهّری است. آیتالله مطهّری بااخلاص حرکت میکرد، کارش برای خدا بود؛ ما از نزدیک با ایشان معاشر بودیم، کارش را میدیدیم؛ نیّتش را میفهمیدیم. آدمی بود زمانشناس، نیازشناس؛ نیازها را میدانست، میفهمید و مینشست برای خدا، برای پُر کردن خلأ این نیازها، بااخلاص کار میکرد و فکر میکرد و میگفت و مینوشت و تلاش میکرد و برخورد میکرد. نتیجهی اخلاص او این شده است که کارهای او ماندگار است؛ دهها سال است شهید شده امّا کتابهای او را به قول سعدی « چون کاغذ زر میبرند »؛( ۳ ) کسانی که اهل فکرند، اهل فهمیدنند، دنبال فهمیدنند، دنبال کتابهای شهید مطهّری میدوند. این اخلاص است. وقتی شما بااخلاص کار میکنید، هرکدام از این نوجوانها و جوانهایی که زیرِ دست شما هستند، میتوانند آیندهای برای این کشور بسازند که این آینده مایهی سعادت جاودانهی شما بشود که معلّم او هستید؛ ولو کسی شما را نشناسد. معلّمهای امام بزرگوار را - آنهایی که در بچّگی او را درس دادند - کسی نمیشناسد امّا آثار امام در نامهی عمل آنها هم نوشته میشود که این مرد را اینجوری تربیت کردند، اینجوری بار آوردند. خب، گفتیم اخلاص؛ این خطاب به شما بود؛ [ امّا ] معنایش این نیست که حالا چون جامعهی معلّمی اخلاص دارد و قناعت دارد، پس مسئولان کشور از مسائل مادّی معلّمان غافل بمانند؛ نه، بارها گفتیم، بارهای دیگر هم خواهیم گفت؛