موافق، مخالف، تحلیل میکنند و مانند اینها؛ ما در این زمینهها انصافاً عقب هستیم. دربارهی شعر هم همینجور است. حالا فرض کنید که همین قضایای شام، همین قضایای مدافعین حرم، خب جا دارد که دربارهی این، مثلاً صدها شعر گفته بشود. یا فرض کنید قضایای عراق؛ قضایای عراق خیلی قضایای مهمّی است؛ البتّه آن را شاید یک مقداری آدم بتواند حق بدهد به مردم، [ چون ] اغلب مردم ما از حقیقت قضیّهی عراق و آنچه در عراق پیش آمد - کاری که آمریکاییها میخواستند در عراق بکنند و چطوری سرشان به سنگ خورد و چه عواملی این حالت را به وجود آورد - قاعدتاً خبر ندارند، امّا خب واقعاً یک قضیّهی عجیبی است قضیّهی کشور عراق؛ کشور عراقِ صدّام حسین، تبدیل بشود به کشور عراق شهید حکیم ! اصلاً شما ببینید این فاصله چقدر است ؟ اصلاً قابل تصوّر نیست این فاصله؛ این، اتّفاق افتاده. خب دربارهی این صدها بلکه هزارها شعر باید گفت، باید منظومه گفته بشود. امروز یکی از آقایان یک منظومهای گفته بودند، آوردند من نگاه کردم، دیدم؛ حالا یادم نیست منظومهی چه بود، [ به نظرم ] چهارپاره بود؛ منظومه بود. یکی از کارهای نکردهی ما منظومهسازی است. یک موضوعی را در نظر بگیرید، یک منظومه برایش بسازید؛ کمااینکه این کار را شعرای گذشتهی ما انجام دادند. یکی از کارهای جالب مرحوم امیری فیروزکوهی منظومهسازی بود. ایشان سه جور شعر داشت، سه شیوه، سه سبک: غزل داشت، [ این ] یک سبک، سبک هندیِ زیبای شیوای مثلاً پُرمضمون؛ بعد قصیده داشت به سبک خاقانی - قصیدهی امیری فیروزکوهی را کسی نگاه کند، گاهی اوقات ممکن است اشتباه کند با خاقانی؛ واقعاً به سبک قصائد خاقانی - و منظومه داشت خارج از هر دوی