به شما عرض بکنم؛ افکار مارکسیستی در دانشگاه ترویج میشد، اینجور نبود که بهطورعادی [ رایج شود ]؛ نه، کمک میکردند؛ کمک میکردند برای مقابلهی با افکار اسلامی در دانشگاه. همان وقتی که یک جزوهی چند صفحهای اسلامی اگر دست کسی دیده میشد، مورد تعقیب و اشکال بود، همانوقت نوشتههای مارکسیستی، راحت در دانشگاه تولید میشد و فروش میرفت؛ دست دانشجوها بود و هیچ اهمّیّتی هم نداشت؛ استاد چپ هم میآمد حرفهایش را میزد. یعنی تفکّر اسلامی با یک رقیب عمدهای که همان تفکّر چپ مارکسیستی بود، در دانشگاه مواجه بود که فشار میآوردند. هم از این طرف تفکّر چپ بود، از آن طرف هم تبلیغات فاسدکنندهی اخلاق، یعنی گرایشهای فسادآور جوانی، که آن هم باز عمداً در دانشگاهها ترویج میشد که جوان را از راه مبارزه و راه ایستادگی و راه مقاومت و راه اسلام و آنچه امام به آن دعوت میکرد، دور میکرد؛ امّا درعینحال با وجود این دو عامل اساسی مزاحم معارض، دانشگاه به نهضت اسلامی لبّیک گفت و به او پیوست و برای او تلاش کرد و کار کرد، هم در دوران مبارزات، هم بعد از مبارزات. بعد از مبارزات اگر جوانهای دانشجوی ما نبودند، جهاد سازندگی شکل نمیگرفت، سپاه هم شکل نمیگرفت. عمدهی بچّههای اصلی سپاه، بچّههای دانشجو بودند؛ عمدهی بچّههای اصلی جهاد سازندگی، بچّههای دانشگاه بودند؛ آمدند، وارد میدان شدند. این نشاندهندهی زمینههای مساعدی است که دانشگاه ما دارد. البتّه این از لحاظ جنبههای جامعهشناختی و مانند اینها جای بحث دارد که علّت چیست. خب، کسانی که در این زمینهها واردند، بحث میکنند؛ ما هم یک برداشتی داریم که حالا وارد آن مسائل نمیخواهیم بشویم. ولی واقعیّت این است که زمینهی گرایش به اسلام و انقلاب در دانشگاه و جوان دانشجو و مانند اینها فراوان بود.