بیانات سال 96


تجربه‌ی ارتش در دوران دفاع مقدّس، تجربه‌ی انصافاً افتخار‌آمیزی است. این را بنده که از نزدیک شاهد بودم، دارم به شما میگویم. خیلی‌ از شما جوانید و آن دوران را درک نکردید - یا در ارتش نبودید، [ حتّی ] بعضی‌هایتان متولّد نشده بودید - ما خب از نزدیک میدیدیم؛ ارتش نقشهای خوبی ایفا کرد و جلوه‌های خوبی نشان داد؛ حالا غیر از نقش ایفا کردن در زمینه‌ی نبرد و رزم و کارهای جنگی، یک‌ چیزهای شیرینی از خود نشان داد. مثلاً باز از باب مثال اگر عرض کنم، افرادی از ارتش نشان دادند که در یک سطوح بالای معنوی و اخلاقی قرار دارند؛ این را عملاً نشان دادند. خب در مقام حرف همه‌مان حرف میزنیم؛ بنده را هم که از خدا و قیامت و بهشت و جهنّم این‌همه میگویم، باید در هنگام حادثه امتحان کرد، تجربه کرد و دید چقدر واقعاً از خدا میترسم، چقدر ملاحظه میکنم، چقدر از جهنّم [ میترسم ]؛ این است دیگر؛ باید در عمل مشاهده کرد.

ما آدمهایی را در ارتش داشتیم و داریم که اینها در عمل نشان دادند که در سطوح بالای معنویّتند؛ یکی‌اش همین صیّاد شیرازی، یکی‌اش همین بابایی. ازاین‌قبیل کم نداریم؛ حالا این افراد معروف و نامدار را من اسم آوردم؛ ازاین‌قبیل زیاد داریم. بنده نمونه‌هایش را در خود اهواز که مدّتی آنجا بودیم دیدم و از نزدیک مشاهده کردم. من بارها گفته‌ام اینها را که نیمه‌ی شب بود، بنده از یک تیپی در اهواز - که به‌قدر یک گردان بیشتر استعداد نداشت - داشتم بازدید میکردم، پهلوی تانک، نظامیِ مسئول تانک ایستاده بود نماز شب میخواند. چه کسی در آن بیابان، در آن هوای سرد به این فکر می‌افتاد؛ نیمه‌ی شب، وسط زمستان ایستاده بود و نماز شب میخواند. آن‌وقت‌ها هنوز این حرفهایی که حالا رایج است، گریه‌ها و بچّه‌های بسیجی و مانند اینها، خیلی باب نشده بود که ما اینها را از نزدیک دیدیم. یا به‌نظرم آن سرگردی یا سرهنگ

«3»