دوّمی بود که آمد پیش من با حال تأثّر و نزدیک به گریه، که بنده خیال کردم میخواهد از من درخواست کند که به او مرخّصی بدهیم؛ مثلاً نگرانی دارد و میخواهد مرخّصی بگیرد و از اهواز برود. آمده بود و درخواستش این بود که شماها یک کاری بکنید که شبها که این جوانهای داوطلب با آقای چمران میروند برای به قول خودشان شکار تانک، من هم با اینها بروم. میشد فکرش را بکنید ؟ یک افسرِ ارشد - حالا درجهاش درست یادم نیست؛ بگویید سرهنگ دوّمی بود، در همین حدودها - میآید و داوطلبانه میخواهد با جوانهای بسیجی که از تهران آمدهاند و میخواهند شبها بروند در تاریکی یا با استفادهی از تاریکی، ضربههای نقطهای به دشمن بزنند - آنوقت اینجوری بود، اوایل جنگ اینجوری بود - همکاری [ کند ] و ازاینقبیل. خب، ارتش هویّت خودش را نشان داد. من میخواهم به شما این را عرض بکنم، امروز ارتش ما یک ارتش فکری، یک ارتش معنوی و یک ارتش دارای انگیزههای پاک و مقدّس است؛ این خیلی باارزش است. [ اگر ] شما نگاه کنید به نیروی نظامی خیلی از این کشورها، [ میبینید که ] درندگی و وحشیگری و سبعیّت کأنّه جزو ذاتشان است. نیروی نظامی که از او توقّع آنجور برخوردها میرود، بتواند در میان خود، افراد اخلاقی، افراد پاک، افراد والا، جوانهای مؤمن، انگیزههای پاک، در بخشهای مختلف ارتش تربیت کند، [ خیلی باارزش است ] که این را امروز ما داریم مشاهده میکنیم. این به نظر من یکی از مهمترین آثار کاری بود که امام بزرگوار در تعیین روز ارتش کرد. خب، پیام من به همهی آحاد ارتش این است که قدر این موقعیّت را بدانند، قدر اینجور خدمت کردن را بدانند. خدمت رزمی میکنید در یک سازمان رزم، حضور فعّال دارید، خدای متعال [ هم ] این را پای شما بهعنوان حسنه مینویسد