بیانات سال 96


یکی از بارزترین خصوصیّات مرحوم علّامه‌ی جعفری، جامعیّت بود. یعنی ایشان در یک رشته‌ی خاص منحصر نشده بود. در کارهای طلبگیِ ماها، ایشان هم در فقه و هم در فلسفه کار کرده بود. در فقه، ایشان در تبریز شاگرد مرحوم آمیرزا رضی تبریزی بودند. آمیرزا رضی شاگرد آخوند ( ۱ ) بود؛ بنده دیده بودم مرحوم آمیرزا رضی را؛ شخص اوّل از علمای تبریز بود؛ در یک برهه‌ای از زمان، شخص اوّل روحانی تبریز بود. آقای جعفری در دوره‌ی جوانی با ایشان مأنوس بودند، به درس ایشان میرفتند و شاگرد ایشان بودند که خود ایشان قضایایی را در مورد ارتباط با مرحوم آمیرزا رضی نقل میکردند برای ما. بعد هم ایشان میروند نجف. خب چند سال در نجف به درس آقای خویی، درس دیگر بزرگان و علی‌الظّاهر مرحوم آشیخ کاظم شیرازی ( ۲ ) [ میرفتند ]؛ اینها خب [ از آدم ] فقیه میسازد دیگر؛ یعنی با این‌جور درسها، کسانی که دست‌اندرکار مسائل علمی و دینی هستند حس میکنند که این فقیه [ است ]. بعد هم ایشان در زمینه‌ی مسائل فلسفی هم کار کرده بودند و ازجمله‌ی خصوصیّات ایشان در این بخشِ مربوط به فلسفه، توجّه به نظرات فلاسفه‌ی غربی بود که از قدیم، از همان دوره‌ی جوانی که ما ایشان را در مشهد زیارت کردیم، به همین مسائل - حرفهای هگل و مانند آن؛ این چیزهایی که آن‌وقت هنوز معمول نبود و از اینها هیچ‌کسی در حوزه‌های علمیّه هیچ یادی نمیکرد و بلد نبود یا مرتبط نبود با این مسائل - ایشان وارد بود و بحث میکرد.

من سال ۳۳ یا ۳۴ بود که ایشان را در مشهد دیدم؛ خب ما نوجوان بودیم و ایشان تازه از نجف آمده بودند. در مشهد یک خویشاوندی داشتند؛

«2»