بیانات سال 96


احساس احترام بکند، احساس کند که قدر او دانسته میشود، قدر کار او دانسته میشود؛ اگر این به‌وجود آمد، آن‌وقت خستگی از کار، بی‌حوصلگی نسبت به کار، بی‌اعتنائی نسبت به کار، دیگر وجود نخواهد داشت و کار، درست و صحیح انجام میگیرد. خب یکی‌ از الزاماتی که وجود دارد این است که ما فرهنگ کار را ترویج کنیم، اهمّیّت کار را ترویج کنیم. بله عدّه‌ای هستند که تشنه‌ی کارند و کار پیدا نمیکنند؛ عدّه‌ای هم هستند که از بیکارگی بدشان نمی‌آید؛ ما باید فرهنگ کار را، ارزش کار را، اهمّیّت کار را در جامعه رایج کنیم؛ جوری باشد که در بینش عمومی مردم ما، کار، جای خودش را پیدا کند، جایگاه خودش را پیدا کند. این یکی از کارهای لازم است. و « کار » مهم است؛ نوع کار، در درجه‌ی دوّم است. اینکه بگوییم من این کار را نمیخواهم، آن‌ کار باید به من داده بشود، این مسئله‌ی دوّم است. مسئله‌ی اوّل، نفْس علاقه‌ی به‌ کار و اشتیاق به ‌کار است؛ این بایستی در جامعه ترویج پیدا کند و کار [ به‌عنوان ] ارزش شناخته بشود؛ کارگر وقتی میگوید « من کارگرم »، احساس افتخار کند، احساس حقارت نکند؛ کمااینکه واقع قضیّه هم همین است، اگر ما همه‌ی ثروتهای دنیا را هم یک جا جمع کنیم، همه‌ی پول‌دارهای عالم هم بیایند یک‌ جا جمع بشوند، [ امّا ] کارگری برای کار نباشد، بی‌فایده است؛ کارگر، ستون فقرات اقتصاد و ستون فقرات تولید است. البتّه من بارها گفته‌ام که هر‌ بخشی سهمی دارد؛ کار‌آفرین و کارفرما و کارگر و مدیرِ دولتی هرکدام سهمی دارند؛ این عناصر گوناگون که با هم همکاری بکنند، کار در اوج زیبایی و خوبی و کمال انجام میگیرد؛ این معلوم است، باید همه با ‌هم همکاری کنند؛ امّا نقش کارگر را به‌عنوان محورِ حرکتِ کار و فعّالیّت و اشتغال در کشور، بایستی [ به‌عنوان ] ارزش معرّفی کرد که مایه‌ی سربلندی باشد. اگر از یک کسی [ مثلاً ] از یک جوانی بپرسند پدرت چه‌کاره است ؟ با افتخار بگوید کارگر است؛ کمااینکه با

«3»