و عادی ما - حالا یا دانشآموز یا دانشجو یا کاسب یا روستایی یا کارگر یا کشاورز، باسواد، بیسواد - که در این بوتهی آزمایش، بیشتر حرکت کردند و پیشرفت کردند، در مقامات انسانی و علوّ مرتبهی انسانی بالاتر بروند. این شخصیّتهای برجسته و مهم، همّتها، خرّازیها، شما خیال میکنید [ چگونه بودند ؟] شهید همّت که واقعاً یک اسطوره است یا شهید خرّازی که یک اسطوره است، جوانهای معمولی بودند؛ جنگ [ بود که ] اینها را تبدیل کرد به این شخصیّتهای برجسته و بزرگ و حقیقتاً ماندگار؛ [ یا کسانی مانند ] باکریها، برونسیها. اوستا عبدالحسینِ بنّای درسنخوانده، در میدان جنگ در بین رزمندگان وقتی میایستاد و حرف میزد - آن کسانی که پای صحبت او بودهاند و شنیدهاند، [ میدانند ]- مثل یک حکیم، مثل یک دانای خردمند حرف میزد و قانع میکرد طرف مقابلش را؛ جنگ، انسانساز است. این دفاع مقدّس با این خصوصیّاتی که من گفتم، یک چنین انسانهایی تربیت میکند. چیتسازیان، یک پسر هفده هجده ساله [ بود که ] وارد میدان جنگ میشود، تبدیل میشود به یک چهرهی ماندگار، یک ستارهی درخشان که از حرفهای او بنده و امثال بنده و شما و همه باید استفاده کنیم، و استفاده میکنیم. هزاران جوان از این قبیل در میدان جنگ ساخته شدند. اینها خردمندی و تدبیر داشتند. اینکه خیال کنیم همینطور سرشان را پایین میانداختند، بیهوا به لشکر دشمن میزدند، نخیر، با تدبیر، خردمندانه. حرکت جوانان ما در میدان جنگ، حرکت خردمندانه و مدبّرانه بود. خردمندی و تدبیر داشتند، دلیری و شجاعت داشتند، فداکاری و عبادت هم داشتند. روز، بهمعنای واقعی کلمه، شیر غرّندهی میدان و شب، بهمعنای