ایران پابند بود، وفادار بود به این تعهّد، یعنی هیچ بهانهای اینها ندارند؛ آژانس بینالمللی [ انرژی ] اتمی بارهاوبارها تصدیق کرده، دیگران هم تصدیق کردند که ایران پایبند بوده، [ پس ] هیچ بهانهای ندارند؛ درعینحال شما میبینید راحت این معاهدهی بینالمللی را به هم میزنند، زیر امضای خودشان میزنند، حرفشان را پس میگیرند و میگویند نه، قبول نداریم. خب با یک چنین دولتی نمیشود نشست و مذاکره کرد، نمیشود به او اطمینان کرد، نمیشود با او قرارداد امضا کرد، با او نمیشود کار کرد؛ این حاصل قضیّه. البتّه اینکه گفتیم « با ما قابل اعتماد نیستند »، این قدر مسلّم قضیّه است؛ بنده وقتی نگاه میکنم به قضایای منطقه و قضایای کشور خودمان و مانند اینها، میبینم با دیگران هم همینجور بودند. محمّدرضای پهلوی از سال ۳۲ تا سال ۵۷ یعنی ۲۵ سال، مطیع محض اینها بود. بارهاوبارها رفتاری با او کردند که شما خاطرات عَلَم را که ملاحظه کنید، [ میبینید ] شاه در ملاقات با رفیق نزدیکش عَلَم - البتّه جرئت نمیکند در بیرون و علنی این حرف را بزند یا به خود آمریکاییها بگوید - بنا میکند از آمریکاییها شکایت کردن که این کار را کردند، آن کار را کردند؛ لکن در نهایت، تسلیم آنها است. بعد از آنکه سرنوشت آن بدبخت و روسیاه اینجوری شد که از ایران گریخت و رفت، به آمریکا راهش ندادند؛ یعنی اوّل رفت و یک مدّتی در آمریکا بود، بیرونش کردند. یعنی با یک نفر نوکرِ صمیمیِ ۲۵ سالهی خودشان هم اینجوری رفتار کردند. شبیه همین، حُسنیمبارک ( ۱۱ ) بود. در آن روزهای حسّاسی که انقلاب در مصر شروع شده بود و به اوج رسیده بود و هر آن ممکن بود یک حادثهای اتّفاق بیفتد، یک ساعت از