و متعدّی از قانون میشود، بیشتر از اغلب دستگاههای دیگر به اعتمادسازی احتیاج دارد؛ هم خود قوّهی قضائیّه، هم دستگاههایی که ضابط قوّهی قضائیّهاند؛ آنها هم همینجور. مثلاً فرض کنید نیروی انتظامی که ضابط قوّهی قضائیّه است، نیاز دارد به اینکه مردم به او اعتماد کنند تا [ اگر ] یک جا لازم است یک اِعمال قدرتی بکند، یک خشونتی به خرج بدهد، مردم آنقدر به او اعتماد داشته باشند که بگویند آهان ! این جایش بود، لازم بود، باید این کار انجام میگرفت. خب، حالا چه کار کنیم برای اینکه این اعتماد به دست بیاید ؟ به نظر میرسد دو کارِ اساسی باید انجام بگیرد. یک کار، کار عملی است؛ یک کار، کار تبلیغاتی است. اوّل در مورد کار تبلیغاتی عرض بکنیم؛ ببینید، امروز قوّه زیر شدیدترین فشارهای تبلیغی و رسانهای است ! هم از ناحیهی دشمنانی که در خارج هستند، هم از ناحیهی غافلینی که در داخل هستند؛ حالا تعبیر غافل بکنیم که با حُسنظن همراه باشد. فرض بفرمایید حالا یک قاتل بیرحمی میآید چند جوانِ حافظِ امنیّت را به قتل میرساند، بعد قوّهی قضائیّه در یک فرآیند قانونی در ظرف چند ماه به جرم او رسیدگی میکند و او را محکوم میکند و حکم را اجرا میکند؛ یعنی یک کار کاملاً عادلانه و منصفانه و صحیح. تبلیغاتی که دشمن میکند، درست عکس آن چیزی است که باید اتّفاق بیفتد؛ یعنی این قاتل بیرحم را بهعنوان مظلوم معرّفی میکند، قوّهی قضائیّهی دلسوزِ علاقهمندِ احقاقِ حقکنندهی حقوق مظلومین را ظالم و مثلاً فرض کنید که متجاوز معرّفی میکند؛ یعنی تبلیغات الان اینجوری است. تبلیغ بر ضدْ هم بیشتر اثر میگذارد؛ معمولاً اینجوری است؛ یعنی غالباً تهمت و