خب، برگردیم به آن مؤلّفههای قدرت، عناصر قدرت. ببینید عزیزان من ! ۵۷ سال تقریباً در دوران حکومت پهلویها، انگلیس و سپس آمریکا بهمعنای واقعی کلمه بر این کشور حاکمیّت کردند؛ یعنی چه ؟ یعنی شاه را آنها آوردند، آنها بردند؛ باز یک جا یک شاه دیگر آوردند؛ دولتها طبق نظر آنها و رأی آنها در این کشور تشکیل شده؛ سیاستهای مهم و عمدهی کشور طبق نظر انگلیس و آمریکا در این کشور برنامهریزی شده؛ ۵۷ سال کشور اینجوری اداره شده است، حالا قبل از آن هم در اواخر دوران قاجار، وضعیّت به شکل اسفبار دیگری، آنهم تحت تأثیر عوامل بدبختیزای دیگری بود. خب، یعنی ملّت در این مدّت هیچکاره بودند، تماشاچی بودند؛ گاهی حتّی تماشاچی هم نبودند ! یعنی اگر از کسی از آحاد مردم میپرسیدیم نمایندهی شهر شما کیست نمیدانست، چون او انتخاب نکرده بود؛ بهطریقاولی ٰ [ اگر میپرسیدیم ] فلان وزارتخانه مسئولش کیست نمیدانست؛ خیلی اوقات نخستوزیر را هم نمیشناختند؛ مردم هیچکاره بودند، کنار بودند. انقلاب که شد - حالا عوامل انقلاب، تحلیل و تفسیر طولانیای دارد - این بند از دستوپای مردم برداشته شد، این زنجیر گسسته شد. مردم اسیر بودند، بیاختیار بودند، دیگران مسلّط بودند؛ این سلطه از سر ملّت ایران برداشته شد، ملّت ایران طعم استقلال و آزادی را چشید. با حضور ملّت ایران در میدانهای انقلاب و پیروزی این انقلاب، اعتمادبهنفس ملّی به وجود آمد؛ مردم ایران فهمیدند که کارهای هستند، میتوانند در اوضاع کشورشان اثر بگذارند، آن هم اینجور اثری، و ریشهی سلطنتِ به قول آنها ۲۵۰۰ساله را از اعماق زمین بِکَنند، بیندازند در مزبله؛ مردم این را