اینها خب چیزهایی است که مدیریّتها میتوانند اینها را [ مراقبت ] کنند که این را من با آقای رئیسجمهور هم قبلاً در میان گذاشتم. اینجور هم نیست که ما لازم باشد بالای سرِ هر یک نفری یک پلیس بگذاریم که ببینیم چهکار میکند؛ نه، امروز خب شیوههایی وجود دارد، روشهایی وجود دارد، روشهای پیشرفتهای وجود دارد؛ میشود اینها را کنترل کرد. باید کنترل کرد یعنی باید با چشمِ باز مراقبت کرد. این مدیریّت اقتصادی است. من بهنظرم میآید شما میتوانید این کار را بکنید، دولت ما میتواند این کار را بکند؛ این کاری نیست که جزو محالات باشد یا جزو مشکلات فوقالعاده باشد؛ نه؛ اهتمام لازم است، ورود مجاهدانهی در وسط میدان لازم است و این کارها را میتوانید انجام بدهید. [ کسی ] پول را میگیرد که مثلاً فرض کنید که فلان جنس لازم را، کالای لازم را، کالای واسطهای را - که شما به او اجازه میدهید - یا دارو را وارد کند، [ امّا ] این را صرف میکند برای یک کار دیگر. [ یا مثلاً ] ما در اصل ۴۴ گفتیم که کارخانههای دولتی را به مردم بفروشند؛ بفروشند که چهکار کنند ؟ بفروشند که [ آن را ] تعطیل کنند ؟ یا نه، بفروشند که کار انجام بگیرد ؟ این [ شخص ] کارخانه را میگیرد، آن دستگاههایی را که حالا [ یا ساختهاند ] یا وارد کردهاند و با چه زحمتی اینها را سوار کردهاند و چیدهاند و مرتّب کردهاند، آهنآلاتش را بهعنوان آهنپاره میفروشد، زمینش را هم پاساژ درست میکند ! خب چرا این کار انجام میگیرد ؟ چه کسی باید جلوی این کار را بگیرد ؟ نمیشود گفت که قوّهی قضائیّه جلوی این کار را بگیرد؛ این را مدیر باید ببیند به چه کسی دارد میدهد این کارخانه را. اصل ۴۴ گفته که کارخانهها داده بشود به مردم