بیانات سال 97


را خوانده‌ام که « ﴿اَلعِلمُ سُلطان  »؛[1] علم، قدرت است. از این نظر هم نگاه به نخبگان اهمّیّت پیدا میکند. نخبگان میتوانند علم کشور را پیشرفت بدهند و کشور را به موضع اقتدار و عزّتی برسانند که آسیب‌پذیری‌هایش کاهش پیدا کند. این دیدگاه سوّم.

و دیدگاه چهارم، جلو بردن مرزهای دانش. امروز دانش در سطح بشری - نه در سطح کشور - در یک مرزهای مشخّصی قرار دارد؛ خب، ما سهم ایفا کنیم در شکستن این مرزها و جلو رفتن، مرزها را گسترده کردن. در این مورد سهم ما در این قرون اخیر بسیار کم بوده؛ میتوانیم سهم داشته باشیم. نیروی بخار را دیگران کشف کردند، نیروی الکتریسیته را دیگران کشف کردند، اختراعات جدید را دیگران راه انداختند؛ ما [ هم ] سهم باید داشته باشیم؛ ما باید مرزهای دانش کشور را باز کنیم، برویم جلو. این طبیعت خداداد، نیروهای بسیار زیادی دارد. نخبگان ما بنشینند فکر کنند، نیروهای جدیدِ طبیعت را کشف کنند. این الکتریسیته از اوّل خَلق این عالم وجود داشت، نمیدانستیم، انسانها نمیدانستند و از آن استفاده نمیکردند؛ بعد اتّفاقاً یک مغز برتری، یک فکر نخبه‌ای این را کشف کرد؛ حالا شده محور همه‌ی تمدّن بشری؛ چه اشکال دارد که شما فکر کنید که ده بیست نیروی دیگر در طبیعت وجود دارد که به همین اندازه میتواند در

  1. 1. ابن ابی الحدید. شرح نهج‌البلاغه، ج ۲۰، ص ۳۱۹

«5»