نشد - عقل نیست، تدبیر نیست. ملاحظه کردید ؟ اگر چنانچه این ریاست، مایهی یک چنین دغدغهای است، خب انسان رها کند؛ مگر اینکه واقعاً متوجّه انسان بشود و واجب باشد برای انسان؛ آن [ جا ] بله [ لازم است ]. بنده دورهی دوّم ریاست جمهوری، قطعاً عازم [1] بودم به اینکه نامزد ریاست جمهوری نشوم - حالا دورهی اوّل که تحمیل شد بر ما، هیچ - دورهی دوّم دیگر یقیناً گفتم من قطعاً نامزد نمیشوم؛ امام به من فرمودند بر تو واجب عینی و تعیینی است - هر دو را گفتند - گفتند: هم واجب عینی است، هم واجب تعیینی است؛ خب بنده هم برخلاف میل خودم قبول کردم و رفتم. درست این است که اگر چنانچه تکلیفی وجود ندارد، واجب بر انسان نیست، انسان نرود به سراغش و دنبال نکند آن را. بله، اگر چنانچه ناچار شد، ناگزیر شد، به گردن انسان گذاشته شد، آنجا « ﴿خُذها بِقُوَّة ﴾ »؛[2] بایستی با قوّت انسان دنبال بکند.