نمیتوانست در قبال این فضیلت و این عظمت چیزی به حساب بیاید؛ واقعاً به حساب نمیآمد. کاری که اینها کردند: فرد احساس تکلیف کند، از پدر و مادر و زن و فرزند و زندگی راحت و زیباییهای دنیا - چه کسی هست که این زیباییها را نبیند و نخواهد؛ همه میخواهند - دل بکند و برود به منطقهای که ممکن است آنجا با یک ترکش، با یک تیر، با یک ضربه به خاک هلاک بیفتد و جانش را از دست بدهد امّا آماده است و بلند میشود میرود، چون میفهمد که این تکلیف است، خیلی کار بزرگی است، خیلی کار عظیمی است. واقعاً ماها - حالا من خودم را میگویم - و مردم ما غالباً ارزش و مرتبهی شهدا را درست درک نکردند که اصلاً این شهیدی که بلند میشود میرود در این میدان و جانش را در معرض معاملهی با خدا قرار میدهد، چقدر گذشت لازم دارد، چقدر عظمت دارد، چقدر اهمّیّت دارد؛ این را غالباً توجّه نداریم. بنابراین این برای شما تسلّا است. البتّه سخت است؛ هم برای پدر، هم برای مادر، هم برای همسر، هم برای فرزند و همچنین برای دیگر وابستگان - برادر، خواهر - خیلی سخت است که یک عزیزی را از دست بدهند؛ بخصوص که غالباً این شهدا بچّههای خوبی هم بودند، یعنی جوانهایی بودند که در محیط و در خانواده افراد مطلوبی بودند و غیر از آن جنبهی معنوی و خدایی، همه دوستشان میداشتند؛ اینها را از دست دادن سخت است، واقعاً مشکل است - این به جای خود محفوظ است - امّا تسلّای بزرگی است برای