که « آقا، چرا نشد، چرا نشد ؟» که البتّه اینها مال بعد از نجات از دست فرعون است، امّا قبل از نجات از دست فرعون هم همین جور بود ﴿؛ قالوا اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا ﴾ ،[1] به حضرت موسی ٰ اعتراض میکردند که حالا هم که تو آمدهای، باز [ برای ] ما همان اذیّتها وجود دارد؛ یعنی ایرادهای بنیاسرائیلی که میگویند، واقعاً همین جور است؛ باید مواظب باشیم که اینها دامن ما را نگیرد. خب، یک مسئلهی دیگر که باز این را هم عرض کنیم، مرزبندی با دشمن برای مصونیّت از تهاجم نرم [ است ]. یکی از کارهای بسیار لازم همین است که ما نگذاریم مرزمان با دشمن کمرنگ بشود. مرزبندی با دشمن، اگر مرزبندی با دشمن نبود و مرز، برجسته نبود، عبور از این مرز - چه از این طرف به آن طرف، چه از آن طرف به این طرف - ممکن میشود؛ درست مثل مرزهای جغرافیایی. اگر مرزِ جغرافیایی نباشد و برجسته نباشد، خب از آن طرف یک نفری بلند میشود میآید اینجا نفوذ پیدا میکند؛ آدم قاچاقچی، آدم دزد، آدم جاسوس از آن طرف میآید این طرف؛ از این طرف هم یک آدم غافل، آدم خوابآلوده از مرز عبور میکند میرود آنجا گیر میافتد. مرز اعتقادی و مرز سیاسی هم عیناً همین جور است؛ وقتی که مرز روشن نبود، دشمن میتواند نفوذ کند، میتواند خدعه کند، میتواند فریبنده عمل