کار را نمیکنیم؛ ما مقیّدیم که حتماً اگر میشود حتّی با لهجه [ بیان کنیم ]. ما اوّل انقلاب در جمع مسئولین انقلاب و مانند اینها که بودیم، مثلاً گاهی گفته میشد کمیسیون، کمیته؛ چند نفر بودند از آقایان تحصیلکردههای فرانسه میگفتند « کومیسیون »؛ « کُمیسیون » فایده نداشت، « کومیسیون » باید بگویند که به لهجهی فرانسوی نزدیک باشد یا مثلاً « کُمیتی ». این چه لزومی دارد ؟ من گفتم ما میتوانستیم مثلاً همین طور که عربها وقتی که تلویزیون آمد، به آن گفتند « تِلْفاز » - تلفاز یک ساخت لغت عربی است؛ ([ مثل ] مرحاض؛ تلفاز )- بگوییم « تلویزان » که یک شکل فارسی دارد. ما اصلاً در فارسی کلمهای شبیه رادیو نداریم، مگر حالا ممکن است بِندرت یک چیزی پیدا بشود؛ چه اشکال داشت که ما رادیو را میگفتیم « رادیان » تا میشد فارسی؛ اشکالی هم نداشت؛ این کار را هم نکردیم. مرتّب همین طور الفاظ دخیل، کلمات دخیل وارد میشود در زبان فارسی و همین طور دائم تکرار میشود؛ در مطبوعات مینویسند، در رادیو و تلویزیون تکرار میکنند، در کتابها مینویسند، حالا که دیگر فضای مجازی هم هست، در فضای مجازی مینویسند؛ من نگرانم. واقعاً یکی از کارهایی که باید انجام بگیرد [ این است .] حوزهی هنری میتواند در این زمینه [ کار کند ؛] حالا آن که در این جلسهی فعلی ما میتواند مخاطب قرار