بیانات سال 98


بود؛ آن وقت ایشان این پیرمرد را جلو می‌انداخت و میرفت؛ گفتیم این کیست، گفتند که ایشان مثلاً کربلایی‌کاظم است. یک بار دیگر هم - من حالا درست یادم نیست که همان سفر بود یا سفر دیگری بود، خیلی گذشته از آن وقتها - در مسجد گوهرشاد ایشان نشسته بودند روی زمین پای آن مناره‌ای که بغل ایوان مقصوره‌ است، دُورش هم یک عدّه‌ای جمع شده بودند؛ یکی از دوستان ما که از رفقای قم بود، ایشان را می‌شناخت و گفت: « کربلایی‌کاظم است، برویم ببینیمش و صحبت کنیم »؛ رفتیم نزدیک و یک قرآنی هم دستش بود، یک آیه‌ای را یک نفر میخواند، ایشان همین طور باز میکرد قرآن را مثلاً یک ورق این ور آن ور میزد، آیه را نشان میداد، در حالی که نمیتوانست بخواند، یعنی سواد نداشت که آیه را بخواند امّا میدانست، آیه را با انگشت نشان میداد؛ این را خود من آنجا دیدم؛ قرآن هم دست خودش بود، قرآن خودش بود؛ همین طور هر آیه‌ای را که میگفتند، باز میکرد و نشان میداد آیه را. آن دوستمان میگفت که گاهی در بعضی از این کتابهای علمی ماها، مثلاً در کتاب فقهی یا اصولی، یک آیه‌ی قرآنی هست و باز میکنند میگویند در این [ متن ] قرآن هست ؟ او که سواد ندارد، دست میگذارد روی آن آیه‌ای که اینجا هست و میگوید بقیّه‌ی این قرآن نیست، [ فقط ] این تکّه قرآن است؛ میگویند از کجا میفهمی ؟ میگوید این روشنی دارد، وقتی که آیه در این صفحه هست، من روشن میبینم این را، میدرخشد، من میفهمم که این آیه‌ی قرآن است. بله، مرحوم کربلایی‌کاظم جزو معجزات قرآن بود و ما رفتیم او را در آن شبستان همان امامزاده‌ی بزرگوار - که ایشان در آن شبستان این موهبت نصیبش شده - زیارت کردیم، دیدیم. ان‌شاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.

والسّلام علیکم و‌ رحمةالله و‌ برکاته

«5»