بیانات سال 98


اصرار میکند که با سران جمهوری اسلامی مذاکره کند و جمهوری اسلامی امتناع میکند؛ این برای آمریکا خیلی سخت است. معنایش این است که در دنیا ملّتی وجود دارد و حکومتی وجود دارد که قدرت غاصبانه‌ی آمریکا را و قدرت طاغوتی آمریکا را و دیکتاتوری بین‌المللی آمریکا را قبول نمیکند و زیر بار نمیرود. این منع از مذاکره، یک کار صرفاً احساساتی نیست، یک منطق محکمی پشتش هست؛ راه نفوذ دشمن را میبندد، اقتدار جمهوری اسلامی را و ابّهت جمهوری اسلامی را به دنیا نشان میدهد و ابّهت پوشالیِ طرف مقابل را در برابر چشم همه‌ی جهانیان میشکند، [ چون ] پشت میز مذاکره‌ی سیاسی با آنها نمی‌نشیند.

بعضی خیال میکنند که مذاکره‌ی با آمریکا مشکلات کشور را حل میکند؛ این اشتباه بزرگی است، صددرصد اشتباه میکنند. طرف مقابل، نشستن ما پشت میز مذاکره و قبول مذاکره از سوی ایران را به معنای به زانو درآوردن جمهوری اسلامی میداند؛ میخواهد بگوید که ما بالاخره با فشار اقتصادی، با تحریمهای شدید توانستیم ایران را به زانو دربیاوریم تا بیاید با ما بنشیند پشت میز مذاکره. میخواهد این را به دنیا تفهیم بکند، میخواهد اثبات کند که سیاست « فشار حدّاکثری » یک سیاست درستی است و این سیاست اثر کرد، جمهوری اسلامی را بالاخره آورد پای میز مذاکره نشاند؛ بعد هم هیچ امتیازی نخواهد داد؛ این را من به شما عرض میکنم. قطعاً و یقیناً اگر چنانچه مسئولین جمهوری اسلامی ساده‌لوحی میکردند و میرفتند می‌نشستند که با مسئولین آمریکایی مذاکره کنند، هیچ چیز گیرشان نمی‌آمد؛ نه از تحریمها کم میشد، نه از فشارها کم میشد. به مجرّد اینکه مشغول مذاکره میشدند، توقّعات جدیدی و تحمیل‌های جدیدی مطرح میشد؛ از جمله اینکه موشکهایتان این جور باشد، موشک نداشته باشید، بُرد موشکهایتان از ۱۰۰ کیلومتر، ۱۵۰ کیلومتر بیشتر نباشد. امروز به

«6»