بیانات سال 1400


آن ] پرداخت خوبی انجام داد. بنابراین آنچه در درجه‌ی اوّل میشود گفت، این است که این بزرگوار انصافاً غریب است. علاوه‌ی بر این کارها، به نظر من آن فرمایش امیرالمؤمنین ( علیه‌ السّلام ) و آن روایت درباره‌ی جناب حمزه که نورالثّقلین از خصال نقل میکند ــ من البتّه در نورالثّقلین دیدم، به خصال مراجعه نکردم ــ روایت مهمّی است. حضرت امام باقر ( علیه ‌السّلام ) از امیرالمؤمنین ( علیه ‌السّلام ) نقل میکند این را ــ روایت مفصّل است و یک تکّه‌اش این است ــ لَقَد کُنتُ‌ عَاهَدتُ‌ اللهَ‌ تَعالی وَ رَسولَهُ اَنا وَ عَمّی حَمزَةُ وَ اَخی جَعفَرٌ وَ ابنُ عَمّی عُبَیدَة. همین عبیدةبن‌حارث که اصلاً کسی نمی‌شناسد این بزرگوار را؛ یکی از آن سه نفر بود که در جنگ بدر [ به میدان ] رفت، بعدها هم به شهادت رسید. هیچ کس اصلاً از ایشان خبری ندارد؛ حضرت امیر اسم او را می‌آورد [ و میفرماید ]: من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیده، عَلى اَمرٍ وَفَینا بِهِ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه؛ بر یک موضوعی با هم توافق کردیم، با خدا و پیغمبرش معاهده کردیم؛ یعنی نشسته‌اند قرار گذاشته‌اند. امیرالمؤمنینِ جوان، با عموی مسنّش جناب حمزه ــ که دو سال یا بنا به روایتی چهارسال از پیغمبر بزرگ‌تر بوده و ضمناً برادر رضاعی پیغمبر هم هست ــ با آن برادر و با آن پسر عمو

«4»