بیانات سال 1400


در دوره‌ی جاهلیّت، قبل از بعثت پیغمبر، خصوصیّاتی داشتند که بعضی از آنها در نهج‌البلاغه [ آمده ] است، بعضی هم در تاریخ است: مردم گمراه، سرگردان، بی‌هدف، بشدّت نادان، دچار فتنه‌های بزرگ - فتنه‌های ناشی از عصبیّت‌ها و جهالتهای بزرگ - در عین حال با همه‌ی این صفاتی که عرض کردیم - نداشتن علم، نداشتن معرفت، نداشتن ذرّه‌ای اخلاق، نداشتن هدف - بشدّت متکبّر، بشدّت خشن، حق‌ناپذیر، لجوج؛ این خصوصیّات مردم عربستان [ بود ]؛ مردم مکّه و بقیّه‌ی جاهایی که در آن وقت بودند، از بزرگان و کوچکانشان، رؤسا و زیردستانشان، این خصوصیّات را داشتند. پیغمبر اکرم آمد از همین مردم با یک فاصله‌ی کوتاهی - که عرض میکنیم - یک ملّتی ساخت متّحد، بافضیلت، باگذشت، فداکار و دارای عالی‌ترین خُلقیّات؛ شما نگاه کنید به مسلمانان زمان پیغمبر - چه آن وقتی که منحصر بودند در مدینه و چه آن وقتی که گسترش پیدا کردند به مکّه و طائف و بعضی جاهای دیگر - [ پیامبر ] همان آدمها را تبدیل کرد به یک چنین انسانهایی. این به نظر نشدنی بود؛ با هیچ محاسبه‌ای امکان این نبود که در یک مدّت کوتاهی، آن‌چنان مردمی تبدیل بشوند به این‌چنین مجموعه‌ای. بعد هم در کمتر از بیست سال آوازه‌ی جهانی پیدا کردند؛ همین مردمِ با آن خصوصیّات اخلاقی، بعد از آنکه اسلام را قبول کردند، بیست سال نگذشته بود که آوازه‌ی جهانی پیدا کردند و از طرف شرقشان، از طرف غربشان توانستند فکر خود را، اندیشه‌ی خود را، عظمت خود را منتشر کنند و به تعبیرهای امروزی، هم از لحاظ سخت

«3»