یثرب آمدند مکّه برای اینکه پیغمبر را دعوت کنند به یثرب - که بعد شد مدینةالنّبی - و با پیغمبر صحبت کردند در عقبهی منی ٰ، همین پیمان را از اینها گرفت؛ گفت من میآیم [ لکن ] بایستی دفاع کنید، باید تا پای جان حمایت کنید؛ و آنها قبول کردند، قول دادند. بعد هم وقتی پیغمبر وارد مدینه شد، حکومت اسلامی را تشکیل داد، حاکمیّت را به وجود آورد؛ این حاکمیّت مربوط به پیغمبری او بود، یعنی مسئلهی دیگری نبود؛ چون پیغمبر بود، چون به او ایمان آورده بودند، این بود که حاکمیّت را تشکیل داد.
بعد از رحلت پیغمبر هم، با وجود اختلافاتی که در مورد جانشینی بود - که خب میدانید در مسئلهی جانشینی پیغمبر اختلاف وجود داشت - لکن احدی از مسلمانها و از همان کسانی که در باب جانشینی اختلاف داشتند، شک نداشت که هر حکومتی تشکیل بشود، بایستی بر اساس دین و بر اساس قرآن باشد. بنابراین مسئلهی حاکمیّت دین، حاکمیّت اسلام، یک امر خیلی روشنی است و لازمهی اعتقاد به اسلام است. یعنی اگر کسی به اسلام اعتقاد دارد، اگر چنانچه درست در مبانی معرفتی اسلام دقّت کند، باید به حاکمیّت اسلام در جامعه هم اعتقاد داشته باشد.
امّا مسئلهی جمهوریّت، مردمسالاری، و اعتبار رأی مردم؛ این هم مسئلهی خیلی مهمّی است. از دو منظر هم باید به این مسئله نگاه کرد: یک منظر، این منظرِ جنبهی دینی قضیّه است، جنبهی اعتقادی قضیّه است که مسئلهی مسئولیّت و حق است؛ یک منظر دیگر، منظر امکان عملیِ تحقّق حاکمیّت دین است، که بدون مردم امکانپذیر نیست.
آن بخش اوّل - که حضور مردم، یک حضور قطعی در باب حکومت اسلامی است - از مسئولیّت انسانها فهمیده میشود. در قرآن کریم و در روایاتِ ما دربارهی مسئولیّت مردم نسبت به سرنوشت جامعه مطالب روشن و فراوانی هست: کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه ،( ۶ ) یعنی همهی آحاد جامعه مسئولند نسبت به وضع جامعه. مَن اَصبَحَ لا یَهتَمُّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم ؛( ۷ ) امور مسلمین یعنی همین امور جامعهی اسلامی که همهی امور را شامل میشود. یا در این خطبهی معروف صفّین،