من یادم مىآید یک وقتى یک رئیسجمهورى در هند بود ــ میدانید رئیسجمهور در هند کارهاى نیست، هیچکاره است؛ به عنوان تشریفات، یک نفر را آنجا گذاشتهاند؛ یعنى اصلاً رئیسجمهور کسى نیست که آدم بخواهد روى او حساب بکند ــ که آدم باسوادى بود و از دنیا رفته بود. روزنامههاى ما، زمان رژیم [گذشته]، نوشتند که ایشان خودش میرفت کارهایش را میکرد و در یک ساختمان چهار پنج اتاقه زندگى میکرد و مانند این حرفها. ما واقعاً آن وقت تعجّب میکردیم که یک رئیسجمهور اینجور زندگى کند! حالا آن رئیسجمهورى که واقعاً هیچکارهى محض بود، فقط یک مجسّمهاى بود. خب بفرمایید، حالا این رئیسجمهور؛ بروید خانهاش را بگردید ببینید چهار پنج اتاق بیشتر دارد؟ همان خانهاى هم هست که قبل از انقلاب یا از اوّل انقلاب، همانجا زندگى میکرده. یعنى وضع جمهورى اسلامى، وضع دولت، وضع مسئولین، وضع مردمى بودن مسئولین [اینجورى است].