خصوصیّت اسلام این است که همهى عوامل رشد انسانى در آن هست؛ هم رشد مادّى، هم رشد معنوى؛ یعنى در اسلام «خَلَقَ لَكُـم ما فِي الاَرضِ جَميعًا »2 هست، «قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتي اَخرَجَ لِعِبادِه»3 هست، استفادهى از منابع مادّى هست، کار و تلاش هست، بوسیدن پیغمبر دست کارگر را هست، کار کردن امیرالمؤمنین هست، اینکه اگر کسى کار نکند، دعاى او مستجاب نمیشود هست؛ همهی اینها معنا دارد. کسانى رفتند داخل خانه نشستند که خداى متعال وعده کرده است که «وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَي اللّهِ فَهُوَ حَسبُه»؛4 خب ما توکّل میکنیم، در خانه مىنشینیم؛ پیغمبر فرمود خدا یک دعاى شما را مستجاب نخواهد کرد!5 این براى چیست؟ براى اینکه جامعه از لحاظ مادّى رشد کند، به سازندگى بیفتد، توسعه پیدا کند، رشد مادّى پیدا کند. لذا شما ببینید محیط زندگىِ اوّل اسلام را که مردم در صُفّه6 زندگى میکردند، و پنجاه سال بعدش را که در همان کشور اسلامى، انواع و اقسام نعمتهاى مادّى همهجا را پُر کرد، به خاطر این بُعد بود. و رشد معنوى هم ایجاد میکند. میگوید که باید به درِ خانهی خدا بروید: قُـل ما يَعـبَؤُا بِكُم رَبّي لَولا دُعـاؤُكُم؛7 باید دعا کنید. وَ قـالَ رَبُّكُـمُ ادعوني اَستَـجِب لَكُـم؛8 باید دعا کنید تا از خدا جواب بشنوید. حیات انسان جز در رابطهى با خدا معنا ندارد؛ حیات قلبى و روحى و معنوى انسان جز در ارتباط با خدا معنا ندارد. به مجرّد اینکه از خدا غفلت کردی، این قلب، زندگى خود را از دست داد؛ روح، میرا شد. اگر باز ذکر و توجّه به سراغش آمد، دوباره به حال خواهد آمد، وَالّا خواهد مرد؛ اگر طول بکشد، تبدیل خواهد شد به جماد؛ این را اسلام به ما میگوید، آیات قرآن میگوید: اَلَم يَأنِ لِلَّذينَ ءامَنـوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِكرِ اللّه؛9 اَلا بِذِكـرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُـلوب؛10 اینها در اسلام هست.