یکى از چیزهایى که در کارهاى بزرگ جلوى انسان را سد میکند، عذرهاى شرعى است؛ عذر شرعى. یک کار واجبى را، [یک] تکلیفى را انسان باید انجام بدهد، ولى وقتى انجام این کار مستلزم یک اشکال بزرگى است ــ فرض بفرمایید عدّهى زیادى کشته خواهند شد ــ خب اینجا انسان احساس میکند که دیگر تکلیفی ندارد. شما ببینید، در مقابل امام حسین (علیه السّلام) از اینگونه عذرهاى شرعى که میتوانست هر انسان ظاهربینى را از این راه منصرف بکند، چقدر بود! یکى پس از دیگرى: اوّل، اِعراض مردم کوفه و کشته شدن مُسلم؛ اینجا باید امام حسین میفرمود که خب دیگر عذر شرعى است، تکلیف ساقط شد. ما میخواستیم با یزید بیعت نکنیم، ولى معلوم میشود که در این اوضاع و احوال نمیشود؛ مردم تحمّل نمیکنند، پس تکلیف ساقط است و از روى اجبار و ناچارى بیعت میکنیم. مرحلهى دوّم، حادثهى کربلا و خود وقوع در کربلا است؛ اینجا امام حسین میتوانست در مواجههى با یک مسئله، به صورت یک انسانى که حوادث بزرگ را با این منطقها میخواهد حل بکند، بگوید خب، این زن و بچّه در این صحراى سوزان طاقت ندارند، تکلیف برداشته است؛ تسلیم بشود و قبول بکند آن چیزى را که تا آن وقت قبول نکرده بود؛ میشد. یا بعد از آنکه روز عاشورا شد و حملهى اینها شروع شد و عدّهى زیادى از اصحاب امام حسین (علیه السّلام) به شهادت رسیدند، اینجا مشکلاتْ بیشتر خود را به امام حسین (علیه السّلام) نشان میداد؛ آن بزرگوار میتوانست بگوید که حالا دیگر معلوم شد نمیشود مبارزه کرد و نمیشود پیش برد، و عقب بکشد. یا آن وقتى که معلوم شد که امام حسین (علیه السّلام) شهید خواهد شد و بعد از شهادت او، آلاللّه ــ حرم امیرالمؤمنین و حرم پیغمبر ــ در بیابان در دست مردان نامحرم تنها خواهند ماند ــ اینجا دیگر مسئلهى ناموس پیش مىآید ــ اینجا هم به عنوان یک انسان غیرتمند، امام حسین (علیه السّلام) میتوانست با خود بفرماید که دیگر تکلیف برداشته است؛ تکلیف این زنها چه میشود؟ اگر این راه را ادامه بدهیم و کشته بشویم، زنهاى خاندان پیغمبر و دختران امیرالمؤمنین و پاکیزهترین و طیّب و طاهرترین زنان عالم اسلام، به دست دشمنان ــ مردهاى بىسروپایى که هیچ چیزى از شرف و ناموس نمیفهمند ــ خواهند افتاد؛ پس تکلیف برداشته است.