مسلمانان یک خصوصیّتى دارند که میتوانند ارادهى خود را در حرکت عالم مؤثّر کنند؛ به خاطر چه؟ به خاطر احکام نورانى اسلام؛ بلکه به خاطر روحیّاتى و خلقیّاتى که اسلام به مسلمانها میدهد؛ مثلاً ظلمستیزى، مثلاً کنار نیامدن با بدى و فساد، مثلاً امر به معروف و نهى از منکر، مثلاً جهاد فىسبیلاللّه که یک میدان گستردهاى دارد و مخصوص صحنهى نبرد رویاروى جسمانى نیست، بلکه جهاد در داخل خانهها هم ممکن است ؛جهاد یک عرض عریضى دارد، همهجا انسان میتواند با دشمن خدا جهاد کند؛ اگر اراده داشته باشد و اگر بداند باید چه کار کند، میشود جهاد کرد. خب، این مجموعهى احکام اسلامى است؛ این جهاد است، این امر به معروف است، این عدم کنار آمدن با بدى و فساد است، این تحمّل نکردن ظلم است ــ «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون»2 ــ و از این قبیل، که مجموع این احکام و معارف، موجب شده است که مسلمان به طور طبیعى در هر جاى دنیا هست، چه به صورت یک ملّت، چه از یک ملّت کوچکتر، تا یک فرد، به برکت این احکام قادر باشد ارادهى خود را در ادارهى جهان و ادارهى محیط خودش مؤثّر بسازد؛ این خصوصیّت مسلمان است. استعمارگرها از چنین چیزى ناراحتند، ظالمهاى عالم از چنین چیزى نگرانند.