دقّت کنید من یک نکتهاى در باب این خواص و عوام بگویم تا اشتباه نشود؛ این خواص چه کسانى هستند؟ آیا یک قشر خاصّى هستند؟ نه؛ بین اینهایى که ما خواص میگوییم، آدمهاى باسواد هم هست، آدمهاى بىسواد هم هست؛ گاهى کسى بىسواد است امّا جزو خواص است؛ میفهمد دارد چه کار میکند؛ از روى تصمیمگیرى و تشخیص عمل میکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد، لباس روحانى ندارد امّا میفهمد که قضیّه چیست. پیش از پیروزى انقلاب، بنده در ایرانشهر در تبعید بودم؛ در یک شهرى نزدیکىهاى ما، چند نفر بودند ــ یکىشان راننده بود، یکىشان صاحب شغل دیگرى بود ــ آدمهاى اهل فرهنگ و معرفت و مانند اینها نبودند و به حسب ظاهر، به اینها میگفتند عامى؛ امّا جزو خواص بودند. اینها مرتّب مىآمدند ایرانشهر دیدن ما و قضیّهى مذاکرات خودشان را با روحانى شهرشان میگفتند؛ آن روحانى شهر هم آدم خوبى بود منتها عوام بود؛ ملاحظه میکنید؟ رانندهى کمپرسى جزو خواص بود، آن روحانى محترمِ پیشنماز جزو عوام بود؛ مثلاً آن روحانى میگفت که چرا وقتى که اسم پیغمبر مىآید، یک صلوات میفرستید، اسم این آقا که مىآید، سه صلوات میفرستید؟ نمیفهمید. این راننده به او جواب میداد، میگفت آن روزى که دیگر مبارزهاى نداشته باشیم و اسلام بر همهجا فائق بشود، انقلاب پیروز بشود، ما همان یک صلوات را هم نمیفرستیم؛ امروز این سه صلوات، مبارزه است. این [فرد] میفهمید، او نمیفهمید؛ توجّه میکنید؟ این را مثال زدم براى اینکه بدانید معناى خواص که میگوییم، یک لباس خاصّى نیست؛ ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد، ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیلنکرده باشد، ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد، ممکن است یک انسانى باشد که در دستگاههاى دولتى باشد، ممکن است جزو مخالفین دستگاههاى دولتىِ طاغوت باشد.