بیانات سال 1375


اتّفاقى که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقتى عرض کردم4 که جا دارد که ملّت اسلام فکر کند چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامى به جایى رسیده باشد که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالِمشان، قاضى‌شان، قارى‌شان، اَجامِر5 و اوباششان در کوفه و کربلا جمع بشوند، جگرگوشه‌ى همین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون بکشند؛ خب آدم باید به فکر فرو برود که چرا این‌جور شد ــ این را من دو سه سال پیش در یکى دو صحبت به عنوان «عبرتهاى عاشورا» مطرح کردم؛ درسهاى عاشورا جدا است؛ درس شجاعت و مانند این درسها؛ از درسهاى عاشورا مهم‌تر، عبرتهاى عاشورا است؛ این را من قبلاً گفته‌ام ــ تا کار به جایى برسد که جلوى چشم مردم، حرم پیغمبر را بیاورند در کوچه و بازار، به اینها تهمت «خارجى» بزنند. معناى خارجى این نیست که اینها از کشور خارجی آمده‌اند ــ خارجى به معناى امروز به کار نمیرود ــ خارجى یعنى جزو خوارج، یعنى خروج‌کننده. یک فرهنگى در اسلام هست که اگر کسى علیه امام عادل خروج کند و قیام بکند، لعنت خدا و رسول و مؤمنین و نیروهاى مؤمنین علیه چنین کسى است؛6 خارجى یعنى این؛ یعنى کسى که علیه امام عادلى خروج میکند. لذا همه‌ى مردم مسلمان، آن روز از خارجى‌ها ــ خروج‌کننده‌ها ــ بدشان مى‌آمد. مَن خَرَجَ عَلىٰ اِمامٍ عادِلٍ فدَمُهُ هَدَر؛ در اسلام کسى که خروج کند و قیام کند علیه یک امام عادلى، خون او هدر است. اسلامى که این‌قدر به خون مردم اهمّیّت میدهد، [میگوید] خون او هدر میشود. اینها آمدند پسر پیغمبر، پسر فاطمه‌ى زهرا، پسر امیرالمؤمنین را به عنوان خروج‌کننده‌ى بر امام عادل ــ چه کسى است آن امام عادل؟ یزیدبن‌معاویه ــ معرّفى کردند و کارشان گرفت؛ حالا آنها که دستگاه حکومت ظالمند، خب هر چه دلشان میخواهد میگویند؛ چرا مردم باور کنند؟ چرا مردم ساکت بمانند؟ آنچه بنده را دچار دغدغه میکند، اینجاى قضیّه است. من میگویم چه شد که کار به اینجا رسید؟ چه شد که امّت اسلامى که آن‌قدر نسبت به جزئیّات احکام اسلامى و آیات قرآنى دقّت داشت، در یک چنین قضیّه‌ى واضحى، این‌قدر دچار غفلت و سستى و سهل‌انگارى بشود که یک چنین فاجعه‌اى به وجود بیاید؟ خب این، آدم را نگران میکند. ما از جامعه‌ى زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین مگر قرص‌تر و محکم‌تریم؟ چه کار کنیم که آن‌جوری نشود؟

«5»