خب، چرا مسلمبنعقیل را تنها گذاشتید؟ دیدید که این نمایندهى امام است، با او بیعت هم که کرده بودید، قبولش هم که داشتید ــ عوام را کارى ندارم، به خواص دارم میگویم ــ چرا شما عصر که شد، سرِ شب که شد، مسلم را تنها گذاشتید که به خانهى طوعه پناه ببرد؟ اگر خواص، مسلم را تنها نمیگذاشتند، مثلاً صد نفر میشدند، این صد نفر دُور مسلم را میگرفتند، به خانهى یکىشان مىآمدند، مىایستادند و دفاع میکردند ــ مسلم تنها هم که بود، وقتى میخواستند دستگیرش کنند، ساعتها طول کشید، چندین بار حمله کردند، مسلم تنهایى همهى آن عدّهاى از سربازان ابنزیاد را که آمده بودند، پس زد ــ اگر صد نفر از مردم بودند، مگر میتوانستند او را بگیرند؟ باز مردم دورشان جمع میشدند. پس اینجا خواص کوتاهى کردند که نرفتند دور مسلم را بگیرند. ببینید؛ از هر طرف حرکت میکنید، میرسید به خواص؛ تصمیمگیرى خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظهى لازم، اقدام خواص براى خدا در لحظهى لازم؛ اینها است که تاریخ را نجات میدهد؛ ارزشها را نجات میدهد و حفظ میکند. در لحظهى لازم باید حرکت لازم را انجام داد؛ اگر گذاشتید وقت گذشت، دیگر فایده ندارد.