بیانات سال 1375


من یک وقتى4 که یک جمعى مثل آقایان اینجا تشریف داشتید، مثال زدم؛ گفتم مثلاً فرض بفرمایید یک برنامه‌ی کارتونى درست کرده بودند و میخواستند تشویق کنند بچّه‌ها را به مسواک زدن؛ فیلم بچّه‌ها بود، ما هم طبق معمول نگاه میکردیم فیلم بچّه‌ها را؛ تبلیغ مسواک کردن بود. حالا البتّه خوشبختانه یک تشویق خوبى است، تبلیغ خوبى براى مسواک میشود در تلویزیون؛ آن وقت این‌جورى بود که یک مسواکى ــ حالا آن شکلى که براى مسواک درست شده ــ مدّتى گریه میکند، زار میزند، دل آدم واقعاً کباب میشود؛ گریه، گریه، بعد میگوید چرا گریه میکنى، میگوید صاحب من مثلاً من را به دندانش نمیزند! خب این‌قدر گریه نداشت! واقعاً دل مستمع خون میشود. خب صداى یک انسان است؛ مثلاً صداى یک پسربچّه یا دختربچّه است که دارد زار میزند. خب اگر بنا است گریه هم بکند، اقلّاً یک لحظه بکنید؛ به قدر یک دقیقه، یک‌ونیم دقیقه، شاید هم بیشتر، همین طور گریه، گریه، گریه! خوب که اعصاب آدم خرد شد، میگوید آقا چرا [گریه میکنی]، مثلاً میگوید چون من را به دندانش نمیزند! یک چنین حالتى متأسّفانه وجود دارد در فیلم‌هاى ما؛ [مثلاً] طلاق و از این قبیل! خب در فیلم‌هاى خارجى هم که انسان نگاه میکند، در این فیلم‌هاى به‌اصطلاح خانوادگى ژاپنى ــ فیلم‌هاى خوب ژاپنى در واقع آنها است که مربوط به مسائل خانوادگى و مانند اینها است ــ آنجا هم از این حرفها هست، [امّا] این‌همه گریه و ناراحتى در آنها نیست.

«9»