این ملّت هم از آن روزى که متوجّه نقایص خود شد، از آن روزى که متوجّه ضعفها شد و آن خودباورى را پیدا کرد، شروع کرد به پیش رفتن و ترقّى کردن و تکامل پیدا کردن. و شما باید اینجور تصوّر بفرمایید که ارتش یک ملّت مستقلّ پیشاهنگِ داراى برترین آمال و آرمانهاى بشرى و انسانى باید چگونه باشد. این را هدف قرار بدهید، در این سمت پیش بروید؛ چون اساس قضیّه در این انقلاب و در این کشور، مسئلهى استقلال است. همهچیز از خیرات و برکات، به دنبال استقلال به یک کشور میرسد و همهى ضعفها از وابستگى به یک کشورى واصل و عاید میشود؛ چون وابستگى، اوّلِ ندیده گرفتنِ موجودىهاى الهى و موهوبات5 الهى به یک ملّت است. ندیدن عقاید، ندیدن فرهنگ بومى، ملاحظه نکردن آمال مردم، حتّى ملاحظه نکردن مصلحت ملّى، نتایج وابستگى است؛ وابسته شدن به یک مرکز قدرتى ــ حالا در هر حدّى که باشد ــ و دنبالهروِ او بودن و حرکت کردن. بدترینِ دولتها و حکومتها آن حکومتى است که بر ملّت خود وابستگى را تحمیل کند. ملّتها نمیخواهند وابسته باشند. اهل یک روستا را شما نگاه کنید؛ اگر بتواند، دلش میخواهد وابستهى به آن مرکز روستایى یا فرضاً مرکز شهرى نباشد. اصلاً وابستگى خلاف طبیعت انسان است، امّا دولتها تحمیل میکنند و [به این وسیله] ملّتها را میکوبند؛ دیروز یک جور، امروز یک جور.