بیانات سال 1375


البتّه استکبار یک معناى وسیعى دارد. در قرآن هم، شاخه‌ها و مشتقّات استکبار مکرّر به کار رفته است. خود کلمه‌ى استکبار هم در قرآن به کار رفته است. به نظر میرسد که استکبار غیر از تکبّر است؛ شاید این‌جور بشود گفت که تکبّر بیشتر اشاره میکند به یک صفت قلبى و روحى؛ یعنى انسان خود را برتر از دیگران بداند یا بگیرد. استکبار بیشتر به جنبه‌ى عملى این تکبّر توجّه دارد، یعنى کسى که کبر مى‌ورزد و خود را بالاتر از دیگران میداند، حالا در رفتار خود با دیگران هم جورى کار را سازماندهى میکند که این تکبّر در عمل مشخّص و واضح میشود؛ دیگران را حقیر میکند، به دیگران اهانت میکند، در کار دیگران دخالت میکند، براى دیگران به عنوان تصمیم‌گیرنده ظاهر میشود؛ این میشود استکبار. در آیه‌ى کریمه‌ى قرآن هم، در آنجایى که درباره‌ى مستکبرین سخن میگوید، یک جا میفرماید: فَلَمّا جاّْءَهُم نَذي‍رٌ م‍ـا زادَهُم اِلّا نُفورًا × اٍّستِكب‍ـارًا فِي الاَرضِـ وَ مَكرَ السَّ‍ـيِّئ.1 یعنى در مقابل پیغمبر، در مقابل حرف حق، استکبار ورزیدند؛ نه‌اینکه گفتند ما بالاتریم؛ نه، این بالاتر بودن را، این بیشتر حق داشتن را یا حق قائل بودن براى خود را در عمل سازماندهى کردند؛ یعنى همان جنگهاى طولانى و تمام‌نشدنى جبهه‌ى کفر و عناد و طغیان با جبهه‌ى پیام حق و معنویّت و نور و هدایت؛ استکبار یعنى این.

«4»