بیانات سال 1375


لذاست که يکى از فرزندان خاندان زبير، از نوه‌هاى زبير ــ که معروف بودند خاندان زبير در قرن اوّل هجرى به اشخاصى که غالباً نسبت به بنى‌هاشم و بخصوص آل‌على بغض و عداوت داشتند؛ غالباً اين‌جور بودند؛ بيشتر هم ناشى بود از عبداللّه‌بن‌زبير، پسر زبير ــ از پدر خود پرسيد که چه علّت دارد که نام على و خاندان على روزبه‌روز بيشتر در ميان مردم گسترش پيدا ميکند، در حالی که نام دشمنان آنها هر چه هم تبليغات ميکنند امّا زود افول و غروب ميکند و باقى نميماند؟ او گفت چون ــ تقريباً قريب به اين مضمون ــ که اينها به خدا دعوت کردند، به حق دعوت کردند، لذاست که کسى نتوانست فضل اينها را بپوشاند [امّا] دشمنانشان به باطل دعوت کردند. در طول زمان همين‌جور بوده است، يعنى متفکّرين بزرگ را که نگاه ميکنيد، اعمّ از مسلمان و غير مسلمان، نسبت به اميرالمؤمنين ابراز ارادت ميکنند. به قهرمانان بزرگ، کسانى که براى ملّتهاى خود تلاش کرده‌اند، قيام کرده‌اند که نگاه ميکنيد، مى‌بينيد نام اميرالمؤمنين در نظر آنها عزيز و گرامى است؛ به شعرا و ادبا و هنرمندان که نگاه ميکنيد، همين‌جور؛ به انسان‌دوستانِ معروف نگاه ميکنيد، مى‌بينيد اسم اميرالمؤمنين را گرامى ميدارند. خلاصه هر کسى که تاريخ اسلام را مطالعه کرده است و اسم على و احوالات اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به گوش او رسيده است، جوان باشد، پير باشد، عالِم باشد، عامى باشد، هر که هست، نسبت به اميرالمؤمنين احساس محبّت و شيفتگى و ارادت ميکند. در زمان خود ما که چند کتاب از نويسندگان و ادباى عصرى، نوشته شد درباره‌ى اميرالمؤمنين، دو مورد يا بيشتر از طرف نويسندگان مسيحى‌ای است که اسلام را قبول ندارند امّا اميرالمؤمنين را قبول دارند. اين خصوصّيت اميرالمؤمنين است در بين چهره‌هاى اسلامى.

«3»