بیانات سال 1375


خب، عزيزان من! آنچه به من و شما خيلى ارتباط پيدا ميکند، اين بخش قضيّه است که پيرو اين اميرالمؤمنينِ با اين عظمت بودن که [فقط] با زبان نميشود. شما در ميدان جنگ، مدام بگوييد فلانى فرمانده ما است، فلانى فرمانده ما است، مدام اظهار ارادت به فلان فرمانده بکنيد، بعد آن فرمانده، همه را به صف کند، شما نرويد؛ به تمرين دعوت کند، شما حاضر نشويد؛ به حمله دستور بدهد، شما پشت بکنيد؛ اين چه فرمانده‌اى است؟ اين که فرمانده نشد. خب انسان با دشمنش، با يک آدم بيگانه همين‌جور رفتار ميکند. [اینکه بگوییم] اميرالمؤمنين آقاى ما است، امام ما است، پيشواى ما است، رهبر ما است، ما شيعه‌ى على هستيم، به اين افتخار ميکنيم، اگر کسى اسم اميرالمؤمنين را با تجليل کمترى بياورد، دلمان از بغض او پُر ميشود، خب اين لازم است يک منشأ اثرى باشد در زندگى ما؛ نميگويم مثل اميرالمؤمنين، خب امام سجّاد هم فرمود که مثل اميرالمؤمنين نميتواند عمل کند! خود اميرالمؤمنين فرمود: اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلىٰ ذٰلِك؛5 به چه کسی؟ به عثمان‌بن‌حُنيفِ به آن عظمت! به او فرمود شما نميتوانيد اين‌جورى که من [عمل] ميکنم، عمل کنيد؛ خب اين که واضح است امّا در آن راه، در آن جهت، در آن سَمت، در جبهه‌ى او لااقل قرار بگيريد؛ اين لازم است.

«10»