همين انسان را حالا در موضع رئيس دنياى اسلام در نظر بگيريد. رئيس دنياى اسلام شد، مردم آمدند، خواه و ناخواه او را انتخاب کردند، همهى رقبا و مُنافسين3 و دوستان و دشمنان و هر که بود، يا بيعت کرد يا اعلام عدم مخالفت کرد ــ يک تعداد معدودى، چند نفرى، بيعت نکردند لکن گفتند ما مخالفتى نميکنيم، کنار نشستند؛ بقيّه همه بيعت کردند ــ شد رئيس کلّ دنياى اسلام. و دنياى اسلامِ آن روز ميدانيد يعنى چه؟ يعنى از مرزهاى هندوستان تا مديترانه؛ اين دنياى اسلام است. عراق و مصر و شام و فلسطين و ايران و همهوهمه، مجموعهى دنياى اسلام است؛ شايد رئيس نصف دنياى آباد آن روز؛ با قدرت کامل. آن وقت [آن] زندگى اميرالمؤمنين و آن زهد اميرالمؤمنين که شنيدهايد، مال اين دوران است؛ يعنى اين دنياى شيرين، اين لذّت زندگى، اين راحت، اين خوشى، اين چيزهايى که بزرگانى را يکى از اينها به خود جذب ميکند و در يک مرحلهى حسّاس ميغلتاند و از گردونه خارج ميکند، همهى اينها با هم نتوانست يک لحظه اميرالمؤمنين را دچار ترديد و اضطراب و ازراهماندگى بکند. اين انسانِ بزرگ نشان داد که از همهى عوامل گمراهى انسان، قوىتر و مقتدرتر است؛ عظمت يعنى اينها. اينها است که نسلها و تاريخها و انسانها و اجتماعات را در مقابل خود خاضع ميکند؛ کسى نميتواند در مقابل يک چنين شخصيّتى سرکشى و گردنکشى بکند، اگر بخواهد انصاف را به خرج بدهد؛ اصلاً دلها در مقابل او خاضع ميشود؛ بيخودى [چنین] نميشود. هر کسى رشحهاى4 از آنچه در اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) بود، در وجود خود داشته باشد، ميتواند بر دنيايى از سرکشىها و تمايلاتِ درون خود و بيرون خود فائق بيايد.