عین همین قضیّه نسبت به مسائل داخلىشان هم هست. شما اگر فرصت بکنید بعضى از این کتابهایى را که راجع به وضع اجتماعى آمریکا نوشته شده، [ببینید.] حالا آمریکا [که میگوییم]، چون تشت رسوایىاش از بام افتاده، به نظر من دیگر مشکل تبلیغى از این جهت نسبت به آمریکا وجود ندارد؛ یعنى همهکس میتوانند دسترسى پیدا کنند به آنچه در آمریکا دارد میگذرد؛ یعنى وضعشان از آن حدّى گذشته است که بتوانند حفاظت بکنند؛ خوب میشود آن را مثال زد. حالا خود بنده خب کتابهاى متعدّدى خواندهام؛ نمیدانم شماها خواندهاید یا نه! این کتابهایى که خود آمریکایىها نوشتهاند. فرض بفرمایید مثلاً در زمینهى همین مسائل انتخاباتى، یک کتابى بنده خواندم مال این نویسندهى معروفِ نسبتاً چپ آمریکایى است؛ هاوارد فاست. کتابهاى متعدّدى هم دارد؛ کتاب اسپارتاکوس و مانند اینها؛ البتّه رماننویس است. خب کاملاً تشریح کرده در طىّ یک داستان واقعى4 ــ یک داستان واقعى هم هست این داستان؛ غیر واقعى [نیست]؛ البتّه رمان است لکن کاملاً مطلب، مطلب واقعى است؛ در مقدّمهاش هم همین را ذکر کرده ــ شرح حال یک بچّهاى است که خانوادهاش اوایل قرن بیستم از یکى از کشورهاى اروپایى مهاجرت میکنند و وارد آمریکا میشوند. این بچّه در آمریکا متولّد میشود که طبق قوانین آمریکا، او آمریکایى است. بعد شرححالِ این است که وکیل دادگسترى میشود و بعد چه میشود و بعد وارد انتخابات میشود؛ وضع انتخابات را آنجا تشریح کرده. شما ببینید، این تازه مال اوایل این قرن است، مال سالهاى دههى 20 و 30 است، و بعد از آن به اعتراف همهى کسانى که در این زمینهها داراى اطّلاع هستند و چیزى نوشتهاند، بمراتب از آن بدتر شده است.