به نظر من مشكلات اين كشور را جز اصلاح فرهنگى چيز ديگرى نمیتواند علاج بكند. ما يک تصحيح فرهنگى لازم داريم. قدم اوّل هم اين است كه يک مركز بيناى هوشيارى نگاه كند ببيند مشكلات فرهنگى جامعه چيست. به مشكلات كوتاهمدّت هم توجّه نكند. حالا مثلاً فرض بفرماييد به عنوان يک مثال، ذهن ما ميرود به [سمت] مشكلات جوانان ــ البتّه مشكلات جوانان غالباً جزو مقولههاى فرهنگى است ــ امّا اين اتّفاقاً جزو مقولههاى زودبهچشمبيا و معجّل است، جزو كارهاى بلندمدّت نيست، [در حالی که] خلقيّات جامعه بمراتب از اين مهمتر است تا ما مثلاً به فكر اوقات فراغت جوانان يا پُر كردن اوقات فراغت اينها باشيم. منظورم اين است كه در زمينهى مسائل فرهنگى يک ديد وسيعى را بايستى مورد توجّه قرار داد و همهى اينها را با حسّاسيّت بايستى تعقيب كرد. علىاىّحالٍ، آن چيزى كه مورد نظر است، اين است كه يک مركزى وجود داشته باشد كه مسائل فرهنگى و مشكلات و معضلات فرهنگى جامعه را نگاه كند؛ اعمّ از آنچه مربوط به دستگاههاى دانشگاه و مدرسه و دستگاههاى دولتىِ فرهنگ رسمى و علمى است، و آنچه دايرهى وسيعترى دارد كه مربوط به فرهنگ عمومى كشور است.