هيچ لحظهاى متوقّف نبايد شد؛ دائم بايست در حال پيشرفت بود، چون دشمن منتظر خاکريز نرم است كه نفوذ كند؛ دشمن منتظر توقّف است تا حمله كند. بهترين راه براى متوقّف كردن حملهى دشمن و برهم زدن آرايش او، حملهى شما است؛ يعنى پيشرفت شما. پيشرفت شما حمله است. بعضى خيال ميكنند معنای حملهى به دشمنان اين است كه انسان حتماً توپ و تفنگ يک جایى ببرد، يا فرياد سياسىاى بلند كند؛ البتّه اين هم يک وقتهایى [لازم] است؛ بله، لازم است انسان فرياد سياسى هم بزند. بعضى چنين خيال نكنند كه وقتى ما به مسئلهى فرهنگ اشاره ميكنيم، يعنى فرياد كشيدن بر سر دشمن نه؛ چرا، آن هم جاى خودش كار لازمى است، امّا فقط آن نيست؛ كار سازندگى انسانى بر روى خود، بر روى فرزندان، بر روى زيردستان، بر روى كسان، بر روى امّت اسلامى، بزرگترين كارها است. دشمن دائم دارد پنجه ميزند براى اينكه بتواند اين سدّ عظيم را به نحوى متزلزل كند يا نازک كند، نفوذپذير كند؛ دشمن كه رها نميكند. دشمن، با عظمت ظاهرى و پوشالى خود، همهى استكبار غربى و فرهنگ منحطّ جاهلى و طاغوتى است؛ اين دشمن است که در طول قرنها به وجود آمده است، بر همهى منافذ عالم، منابع اقتصادى، منابع فرهنگى، منابع انسانى، منابع سياسى، دست انداخته است، چنگ انداخته است، حالا با يک مانع مهمّى كه اسلام واقعى است ــ نه اسلام ادّعائى ــ روبهرو شده است. البتّه اسلامِ ادّعائى، هست، سر سفرهاش هم مىنشينند، ميچرند، انگشتانشان را هم میليسند، اسمشان هم مسلمان است؛ آن [اسلام] كه ترسى ندارد. سدّ واقعى، اسلام واقعى است؛ اسلامِ قرآن است؛ اسلامِ «لَنـ يَجعَلَ اللهُ لِلكـّْفِرينَ عَلَي المُـؤمِنينَ سَبيلًا»5 است؛ اسلامِ «اِنِ الحُكمُ اِلّا لِله»6 است؛ يک خرده دايره را اگر اضيَق7 بكنيد، به مركز دايره نزديکتر بشويد، اسلامِ «اِنَّ اللهَ اشـتَريّْ مِنَ المُـؤمِنينَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّـ لَهُمُ الجَنَّـة»8 است؛ اسلامِ شماها كه بدنهايتان پُر از تركش است، بر سر تا پايتان نشانهى عمليّات و جنگ و جهاد فىسبيلاللّه و مانند اينها است؛ چه جانبازهاى عزيز، چه خانوادههاى شهدا، چه آنهایى كه رفتند و بحمداللّه زنده و سرحال به كورى چشم دشمن برگشتهاند. مانع اصلى اين است؛ دشمن از اين مانع غافل نيست و دائم دارد پنجه مىاندازد.