كار امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) در كربلا، قابل تشبيه و قابل مقايسه است با كار جدّ مطهّرش حضرت محمّدبنعبداللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در بعثت؛ قضيّه اين است. همانجور كه آنجا پيغمبر يکتنه با يک دنيا مواجه شد، امام حسين [هم] در ماجراى كربلا يکتنه با يک دنيا مواجه شد؛ آن بزرگوار هم نترسيد، ايستاد، جلو آمد، امام حسين هم نترسيد، ايستاد، جلو آمد. حركت نبوى و حركت حسينى مثل دواير متّحدالمركز هستند، به يک جهت متوجّهند؛ لذا «حُسَينٌ مِنّى وَ اَنَا مِن حُسَين»9 اينجا معنا پيدا ميكند. اين عظمت كار امام حسين بود. لذا امام حسين در شب عاشورا كه فرمودند «برويد، اينجا نمانيد، دست بچّههاى من را هم بگيريد ببريد، اينها من را ميخواهند»، شوخى نكردند. حالا فرض كنيم آنها قبول ميكردند و ميرفتند و امام حسين آنجا تک و تنها يا با ده نفر ميماند؛ خيال ميكنيد عظمت كار امام حسين كم ميشد؟ نه، عيناً باز همين عظمت را داشت، چون حضرت تنها بود. اگر به جاى اين 72 نفر، 72 هزار نفر دُور امام حسين را ميگرفتند، باز عظمت كار كم ميشد؟ نه. عظمت كار اينجا بود كه امام حسين در مقابل فشار و سنگينىِ يک دنيا، يک دنياى متعرّض، مدّعى، يک لحظه احساس ترديد نكرد، در حالى كه آدمهاى معمولى احساس ترديد ميكنند، آدمهاى فوق معمولى هم احساس ترديد ميكنند، كمااينكه بارها بنده گفتهام همهى آقازادههاى قريش از آن وضع ناراحت بودند؛ عبداللّه زبير بود، عبداللّه عمر بود، عبداللّه عبّاس ــ که يک شخصيّت بزرگى است ــ بود، عبدالرّحمنبنابىبكر بود، فرزندان بزرگان صحابه بودند، بعضى از خود صحابه بودند؛ عدّهى زيادى از صحابه در خود مدينه بودند؛ آدمهاى باغيرتى هم بودند؛ نهاينكه خيال كنيد باغيرت نبودند. همان كسانى بودند كه در مقابل تهاجم مسلمبنعقبه يا مسرفبنعقبه در قضيّهى «حرّه»ى مدينه، كه دو سال بعد حمله كرد به مدينه و قتلعام كردند مدينه را، ايستادند، جنگيدند، مبارزه كردند؛ ترسو نبودند، خيال نكنيد ترسو بودند؛ نخير، شمشيرزن بودند، شجاع بودند امّا شجاعت ورود در ميدان جنگ يک مسئله است، شجاعت مواجه شدن با يک دنيا يک مسئلهى ديگر است. امام حسين اين دوّمى را داشت و براى اين دوّمى حركت كرد.