به يكى از فيلسوفان و حكماى قديم منسوب است كه به اسكندر مقدونى گفت تو غلامِ غلامان من هستى. اسكندر تعجّب كرد و خشمگين شد. [حکیم] گفت خشمگين نشو، تو غلام شهوت و غضب خود هستى؛ وقتى يک چيزى را بخواهى بىتابى، وقتى از چيزى خشمگین بشوى هم بىتابى؛ اين بردگى تو است در مقابل شهوت و غضب، در حالى كه شهوت و غضب، غلام من هستند. ممكن است اين داستان نسبت به اين شخصِ بخصوص راست باشد، ممكن هم هست واقعيّت نداشته باشد، امّا نسبت به اوليای خدا، نسبت به پيغمبران، نسبت به شاخصهاى راه هدايت بشر و هدايت الهى، راست است؛ يک نمونه يوسف است، يک نمونه ابراهيم است، يک نمونه موسىٰ است؛ نمونههاى متعدّد در زندگى اوليای خدا وجود دارد. زيرکترين انسانها كسانىاند كه اين بزرگان را و اين انسانهاى شجاع و مقتدر را الگو قرار ميدهند و از اين طريق، در باطن و در معنا، براى خودشان كسب اقتدار و عظمت ميكنند. در ميان اين بزرگان هم باز شاخصهایى هست كه بلاشک حضرت ابىعبداللّه (عليه الصّلاة و السّلام) يكى از بزرگترين اين شاخصها است. حقّاً بايد گفت كه در همهى عوالم وجود ــ نهفقط ما انسانهاى خاكىِ حقير و ناقابل، بلكه ارواح اوليا و بزرگان و فرشتگان مقرّب ــ در تمام اين عوالم تودرتوى وجود كه براى ما روشن و آشنا هم نيست، نور مبارک حسينبنعلى (عليه السّلام) مثل خورشيد ميدرخشد. اینکه انسان خود را در پرتو اين خورشيد قرار بدهد، خيلى كار برجستهاى است.