نقطهی دوّم زهد است. زهد یعنی بیاعتنائی به دنیا؛ بیاعتنائی به دنیا نه یعنی بیاعتنائی به تلاش دنیا؛ چه کسی از امیرالمؤمنین پُرتلاشتر بود در دنیا؟ چه کسی از امیرالمؤمنین بیشتر بازوی خود، قدم خود، مغز خود، جسم خود، روح خود، مال خود و همهی نیروهای خود را برای ساختن یک دنیای خوب مصرف کرده؟ نخیر، اشتباه نکنیم؛ بیرغبتی به دنیا به معنای پشت کردن به تلاش، سازندگی، مبارزه، ساختن جهان به شکل مطلوب نیست؛ نخیر، آن زحمتها را باید کشید؛ آن که بیرغبت به دنیا و زاهد است، یعنی همهی آن زحمتها را میکشد، مجاهده میکند، مبارزه میکند، خود را در میدانهای مبارزه حتّی به خطر هم میاندازد، تا پای جان هم پیش میرود، بازوی او، پای او، مغز او، جسم او، روح او، پول او اگر دارد در راه ساختن دنیای خوب مصرف هم میشود، منتها وقتی نوبت برداشت شخصی از خزانهی دنیا میرسد، کم برمیدارد؛ این معنای زهد است. وقتی پای شخص خود او و زندگی شخصی خود او به میدان آمد و مطرح شد، حظّ1 خود را از لذایذ مادّی کم میکند؛ این هم که کم میکند نه از این باب است که میخواهد غرایز مادّی را سرکوب کند؛ نخیر، در همان حدّی که بهطور معمولْ طبیعت انسان است، لذّات و زیباییهای زندگی را هم مورد استفاده قرار میدهد امّا نه با ولع، نه مثل آن انسان حریص.