یک مطلب دیگر هم عرض بکنم و آن، این است که در دستگاه قضائی جمهوری اسلامی، باید برای ضعفا یک نگاه مؤکّد و یک عطف نظرِ ویژه وجود داشته باشد؛ [قضیّه] این است. در مقابل ترازوی عدل، بلاشک همه یکسانند امّا ضعفا یک خصوصیّتی دارند و آن، این است که ضعیف غالباً یا در بسیاری از مواقع، دستش به ترازودار عدالت نمیرسد و زبان گویا ندارد. خیلی فاصله است بین آن متخلّف قانوندانی که پیچوخمهای قانون را میشناسد و میفهمد از کجا وارد بشود، کجا تندروی کند، کجا کندروی کند، کجا لبخند بزند، کجا اخم کند، با هر کسی چگونه رفتار کند، کجا را امضا بکند و کجا را امضا نکند که گیر نیفتد یکچنین آدمی با آن انسان ضعیفی که این پیچوخمها را بلد نیست. و فرق است بین آن کسی که توانایی دارد وکیل زبردستی را استخدام بکند تا او برایش همهی جادّهها را صاف کند و آن کسی که چنین توانایی را ندارد؛ اینها یکسان نیستند. بله، آنجایی که بنای ترازو کردنِ سخنِ حق و سخنِ باطل است، همه یکسانند؛ و دزد اگر نردبان بگذارد بر دیوار خانهی کسی، شما نگاه نمیکنید که این خانه، خانهی کیست؛ خانهی هر کسی باشد، دزد را تعقیب خواهید کرد؛ اینجا شکّی نیست امّا بالضّروره تفاوت است در رعایتی که مسئول قضا و مرجع قضا باید نسبت به انسان ضعیف بکند. مرد بی برگ و نوا را سبک از جای مگیر/ کوزه بیدسته چو بینی به دو دستش بردار16 توجّه باید کرد. و غالب عناصر مؤمن و حزباللّهی و آن کسانی که در میدانهای دفاع از جمهوری اسلامی خطوط مقدّم را اشغال کردهاند، از این دستهی دوّمند. چقدر جوانهای خوب و مؤمن و حزباللّهی که در یک حادثهای دچار شدند، گیر افتادند؛ حتّی گاهی بعضی مسئولینِ جریان قضا هم اعتراف میکنند، میگویند ما میدانیم که این بیتقصیر است لکن دستوبال ما بسته است؛ آن طرف زرنگ بوده، یک جوری در روال قانونی حرکت کرده که نمیشود به نفع این مظلوم کاری انجام داد. جای استفادهی از علم اینجا است.