بنابراین بعضی از داستانها ارزش ندارد امّا بینشان داستان بسیار خوب هم زیاد است؛ یا همین مثنوی مولوی مثلاً که من دیدم باز مواردی را شما ذکر کردید؛ یا مثلاً در منطقالطّیر شیخ عطّار داستانهای زیادی وجود دارد یا در همان هزار و یک شب معروف که دنیا را اسم هزار و یک شب پُر کرده. واقعاً در هر جایی که پای فرهنگ بشری رفته، گمان میکنم اسم هزار و یک شب، در ضمنِ داستانهای مختلفش رفته؛ علاءالدّین و چراغ جادو و مانند آن؛ یعنی یک چیز عجیبی است این هزار و یک شب؛ پُر است از داستانهای خوب؛ یا چهلطوطی خود ما؛ البتّه چهل طوطی روایتهای مختلفی دارد؛ بعضی از روایتهایش خیلی شیرینتر و منطقیتر و متینتر است و میتواند واقعاً مورد استفاده قرار بگیرد. اینها را ما میتوانیم استفاده کنیم و به زبان مناسبی دربیاوریم. چرا بایستی با وجود این مایه، از لحاظ سناریونویسی و بهاصطلاح زمینههای داستانی، متأسّفانه وضع ما خوب نباشد؟ من عرض میکنم وضعمان از این جهت خوب نیست. این یک نکته که پس بایستی ما آن ظرفیّت موجود داستانی این کشور را و این فرهنگ غنی و عمیقی را که بحمداللّه امروز در اختیار ما ایرانیها است، در خدمت داستانسرایی و داستانپردازی، چه به شکل قصّه و چه به شکل نمایشنامه، دربیاوریم؛ و این کار، تلاش میخواهد؛ افراد باذوق، افراد توانا، داستانپرداز و مانند اینها را جمع کنید و از اینها استفاده بشود؛ این یک.