لکن در عین حال ایران مایهی داستانی خیلی خوب دارد؛ نمونهاش همینهایی که خودتان نوشتید [یا] مثلاً خمسهی نظامی؛ خب چهار مجموعهی خمسهی نظامی قصّه است؛ آن مخزنالاسرار نه، امّا لیلی و مجنون و خسرو و شیرین و آن یکی دیگر اسکندرنامه و آن یکی دیگر هفتپیکر؛ خب اینها قصّه است، اینها داستان است. یا شاهنامه، از اوّل تا آخر، یک مجموعهی داستانهای بسیار زیبا است؛ یعنی بین اینها، داستانهای بلند میشود پیدا کرد؛ مثل همین داستان رستم و اسفندیاری که شما در نظر گرفتید، بسیار داستان مهمّی است؛ اتّفاقاً داستان رستم و اسفندیار من نمیدانم حالا شما چهکار کردید؛ [اینکه] گفتید آقا5 دارند آن را میسازند، انشاءاللّه که یک چیز خوبی از آب درآمده باشد یک داستانی است که جنبههای ارزشی هم در آن زیاد است؛ میدانید که اسفندیار یک چهرهی بسیار زیبایی است در شاهنامه؛ اسفندیار از رستم زیباتر است. در همین داستان رستم و اسفندیار که شما نگاه کنید، اسفندیار یک جنبهی ارزشی [دارد]؛ میبینید یک متعصّب دینی است؛ اسفندیار یک آدم متدیّن مذهبیِ خیلی فعّالی است که به همهی دنیا راه افتاده برای اینکه آئین یکتاپرستی را گسترش بدهد؛ و یک چهرهی خیلی خوبی است. در همین داستان هم رستم تقلّب میکند؛ در این داستان رستم و اسفندیار، بالاخره رستم یک تقلّبی کرده، یک بدجنسیای کرده در این قضیّه؛ اسفندیار نه، روراست؛ همینطور آمده و برطبق عقیدهی خودش چون به او گفتند که ایشان مثلاً مخالف دستگاه سلطنت است آمده دارد میجنگد؛ تقصیری هم ندارد، دیگران تقصیر دارند که این را فرستادند در این راه؛ امّا رستم در این قضیّه با همهی عظمتش، اینجا وارد ]میشود[.خب، این داستان را شما نگاه کنید، یک داستان بلند است؛ یعنی باید یک نویسندهی زبردستی ما میداشتیم که میتوانست یک رمانی [از این داستانها استخراج کند]؛ مثل مثلاً فرض کنید همین رمانهای تاریخی، مثل فرض بفرمایید این نمایشنامههای تاریخیِ قدیمیها که غربیها نوشتهاند.