مثلاً مثل همین نمایشنامههای شکسپیر که اینها هرکدام یک داستان تاریخی است که او آمده به یک شکل نمایشنامهی زیبایی درآورده و یک اثری گذاشته؛ غالباً هم از نظر خود آنها ارزشی است؛ یعنی این نمایشنامههای شکسپیر که میبینید، تاجر ونیزی، آن یکی دیگر، اُتلِلو یا مانند اینها، همهی اینها مفاهیم ارزشی است، منتها ارزش غرب، ارزش غربی؛ توجّه میکنید؟ مثلاً رام کردن زن سرکش، یکی از نمایشنامههای [شکسپیر]، یک مفهوم ارزشی است؛ یعنی آنجا در دیدگاه شکسپیر، اصلاً همهی ارزش و اهمّیّت زن به این است که مطیع و بردهی مرد باشد؛ واقعاً هم عجیب است. این خانمها خوب است یک مقداری این نمایشنامههای شکسپیر را بخوانند اگر نخواندهاند تا ببینند که زن در چشم غربیها چیست: مرد سَرور من است! در همین نمایشنامهی اُتلِلو ، اُتلِلو چه کسی است؟ اُتلِلو یک سیاهپوست بی اصل و نسبی است [امّا] آن طرف، یک خانم اشرافی است که اسمش دِزدِمونا است. خب این یک خانم اشرافی زیبای فلان، آن یک سیاه مثلاً فلان که گردنکلفت است و مثلاً در جنگ مهارت به خرج میدهد و سرباز خوبی است. بمجرّدی که این میشود زن او، او میشود سَرور؛ این دیگر باید بگوید: سَرور من! بعد هم او اینقدر حق دارد که این خانم را به دست خودش برای خاطر یک سوءظنّی خفه کند؛ توجّه میکنید؟ اینها را مقایسه کنید با اسلام؛ در اسلام این خبرها نیست. بله، در اسلام هم ازدواج یک دختر اشرافیِ زیبای با اصل و نسب را با یک پسر زشت بی اصل و نسب که همان داستان معروف جُوَیبِر8 است داریم؛ امّا اینجا دختر وقتی که زن این شد، این دیگر سَرور او نمیشود امّا در اُتلِلو بمجرّدی که آن زنِ این شد، این میشود سَرور او! این نگرش به زن را ملاحظه کنید. همهی ارزش زن به این است که مرید و برده و مخلص و مطیع دربست این شوهر باشد؛ این دیگر ارزش والا است! یا سر آن قضیّهی رام کردن زن سرکش.