تبلیغاتچیهای کمونیست نشستهاند دربارهی هر موضوعی کتاب نوشتند؛ رمان، کار هنری؛ نه گزارش؛ گزارش که ارزشی ندارد. امثال ما هم اگر مینشینیم مثلاً فرض کنید که گزارش کارهای شورویها در زمینهی جمع کردن بچههای ولگرد از خیابانها و آوردنشان در خانهها [را میخواندیم]، مگر میشود این را بخوانیم؟ اگر خواندیم مگر باور میکنیم؟ امّا برمیدارند یک کتاب مینویسند: آموختن برای زیستن.13 کتابی است که دو جلد است و اخیراً برای من آوردند و من خواندم؛ تمام این از اوّل تا آخر رمان است، یک داستان، یک قصّه است. نویسندهاش پیدا است یکی از همان کهنهکمونیستهای متحجّر دوران استالین است. عکسش را دیدهاید دیگر، [روی] جلدش هست. از اوّل تا آخر این کتاب این است که «کانون اوّل ماه مه» یک کانونی است که بچّههای ولگرد را جمع میکردند و [اینکه] اینها در اینجا چه جوری زندگی میکردند و چهجور از ولگردهای دزدِ فلان، تبدیل میشدند به انسانهای واقعی، در طراز مارکسیستی؛ یک رمان نوشتند، توجّه میکنید؟ البتّه دروغ هم هست؛ یعنی آدم وقتی میخواند میفهمد و واضح است که این دروغ است، یعنی این جز آرایش و زیاد کردن یک چیز کوچک نیست. خب، ما از این کارها متأسّفانه هیچ نکردیم. انسان دلش میسوزد برای انقلاب اسلامی. انقلاب اسلامی به دلایلی که بر آدمهای هوشمند پوشیده نیست، مورد تهاجم روشنفکرها قرار گرفت؛ یعنی هنرمند، چیز نویس، فیلمساز، شاعر و غیره، در مقابل انقلاب اسلامی قرار گرفتند. خیلیشان بودند که طبیعتشان با یک تحوّل اجتماعی هم سازگار بود امّا نه آن وقتی که این تحوّل با هویّت و جوهر دین باشد که یک هنرمند را از آنچه مُشتَهای14 او است معمولاً بازمیدارد؛ این را دوست نمیداشتند، لذا همه آن طرف قرار گرفتند. الان شما نگاه کنید این مجلّات و نوشتههای دشمنان را و مخالفین را که پُر است از کارهای ظرفیّت هنری جامعه در دوران گذشته؛ در حقیقت همه یا اکثرش ظرفیّت بالفعل البتّه، نه بالقوّه در مقابل انقلاب قرار گرفته و انقلاب غریب شده.